سیستمهای گرمایشی که ما استفاده میکنیم معمولا یکی از انواع زیر است:- بخاری (نفتی، گازی و برقی)- شوفاژ (رادیاتور، فن کویل)- تهویه مرکزی (وزش هوای گرم از بالا، وزش هوای گرم از کف)- سیستمهای نوین گرمایشی (قرار دادن لوله آب گرم در کف اتاق)همه این سیستمها باعث میشود که هوای گرم تولید شده در اثر جایجایی در قسمت بالاتر (محل زندگی یا کار) و هوای سرد در قسمت پایینتر قرار گیرد.در طب سنتی ایرانی، توصیه میشود برای سلامتی باید به ترتیب دمای پا بالاتر، دمای بدن متعادل و دمای سر خنک باشد. بوعلی سینا در کتاب قانون توصیه میکند «برای سلامتی، هوای خنک (نه سرد) را تنفس کنید و زمانی که این هوا گرم شد (در اثر دادن اکسیژن و گرفتن گاز کربنیک) آن را بازدم کنید». ولی سیستمهای گرمایشی که ما استفاده میکنیم دقیقا برعکس سبک زندگی سنتی ایرانی که طی صدها سال (بلکه هزاران سال) تجربه شده است طراحی و استفاده میشود. چرا که با سیستمهای گرمایشی موجود مجبوریم گرمترین هوای محیط زندگی یا کار را تنفس کنیم و قسمت پا در سردترین حالت قرار گیرد. میتوان گفت اگر بخواهیم با سیستمهای گرمایشی موجود سالم زندگی کنیم باید بالانس بزنیم !!! تا دمای مورد نیاز قسمتهای مختلف بدن در حالت مطلوب باشد. از طرفی اگر کف محل سکونت از مصالحی مانند سرامیک باشد خود مزید بر علت است، چون سرامیک باعث سردتر شدن کف و عوارضی مانند تشدید درد مفاصل و آرتروز میشود.پس چه کنیم ؟؟؟؟اجداد و نیاکان ما طی سالها تجربه کرسی را برای گرم کردن خود در زمستان طراحی کرده بودند که دقیقا با آنچه در طب ایرانی آمده است مطابقت دارد. شخصی که زیر کرسی مینشیند به ترتیب پاها گرمترین جای کرسی، بدن در محل متعادل کرسی (زیر لحاف) و سر در فضای خنک اتاق قرار دارد. بنابراین همیشه هوای خنک تنفس میشود که یک فاکتور مهم در سلامتی است. البته امروزه میتوان از گرمکنندههای برقی بجای منقل و چاله کرسی و خاک زغال و … به عنوان منبع گرمایشی کرسی استفاده کرد. همچنین میتوان برای کف اتاقها یا محل زندگی از مصالحی مانند پارکت چوبی یا کف پوشهای غیر پلاستیکی دیگر استفاده نمود.
کلیدواژه ها:
[ یکشنبه 92/8/19 ] [ 3:8 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]
پزشک و جراحی مشهور (د. ایشان) روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار می شد، با عجله به فرودگاه رفت.بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه، که باعث از کار افتادن یکی از موتورهای هواپیما شده، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم.دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت: من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانها هاست و شما می خواهید من 16ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟یکی از کارکنان گفت جناب دکتر، اگر خیلی عجله دارید می تونید یک ماشین دربست بگیرید تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است.دکتر ایشان با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوریکه ادامه دادن برایش مقدور نبود. ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگر راه را گم کرده، خسته و کوفته و درمانده و با ناامیدی براهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد..کنار کلبه توقف کرد و در را زد، صدای پیرزنی را شنید.-بفرما داخل هرکه هستی..دربازاست...دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند،..پیرزن خنده ای کرد و گفت: کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی... ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تاخستگی بدرکنی و کمی غذا هم هست بخور..دکتر از پیرزن تشکرکرد و مشغول خوردن شد، درحالیکه پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود. که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود، که هر از گاهی بین نمازهایش او را تکان می داد. پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، که دکتر رو به او گفت:... بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی تو شدم، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.پیرزن گفت: واما شما،..رهگذری هستیدکه خداوند به ما سفارش شما را کرده است..ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا...دکتر ایشان گفت: چه دعایی؟گفت: این طفل معصومی که جلو چشم شماست نوه من هست که نه پدر داره و نه مادر، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند..به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش هست، ولی او خیلی از ما دور هست و دسترسی به او مشکل هست و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم. می ترسم این طفل بیچاره و مسکین، خوار و گرفتار شود. پس از الله خواسته ام که کارم را آسان کند..!دکتر ایشان درحالیکه گریه می کرد گفت: به والله که دعای تو، هواپیماها را از کار انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن واداشت. تااینکه من را بسوی تو بکشاند و من بخدا هرگز باور نداشتم که الله عزوجل با یک دعایی این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا می کند و بسوی آنها روانه می کند.وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه می شود، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین وآسمان بجا می ماند...
کلیدواژه ها:
[ شنبه 92/8/11 ] [ 4:10 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]
چو جان را داد مجنون وفادار به ناکامی به صحرا از غم یار به گرد نعش او مرغان سراسر کشیدند خیمه و زنگار از پَر یکی افتاده بود و بُوش می کرد یکی سیر رخ نیکوش می کرد یکی گفتا که زخم مار دارد یکی گفتا فراق یار دارد همه از مرگ او نالان و گریان شتابان پَر زنان اندر بیابان که ناگه شهسواری سوی نخجیر برون شد از برای صید شبگیر
کلیدواژه ها:
[ یکشنبه 92/6/31 ] [ 8:21 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]
دیشب به سرم باز هوای دگر افتاد ادامه مطلب... [ یکشنبه 92/6/31 ] [ 7:55 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]
باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام باز هم زائرتان نیستم از دور سلام با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام به سلیمان برسد از طرف مور سلام ادامه مطلب... [ سه شنبه 92/6/26 ] [ 5:0 صبح ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]
در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که خداوند هنگامی که بندهای را دوست داشته باشد، او را سخت در بلا غوطه ور میسازد[1] ؛ شاید یکی از این بلاها، بیماریها باشد. جالب است بدانید که طی نمودن دوران بیماری برای بندگان خدا و مؤمنین دارای اجر و پاداش میباشد !
:: پاداش مریض
ادامه مطلب... [ یکشنبه 92/5/20 ] [ 1:0 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]
عیدتان مبارک
کلیدواژه ها:
[ پنج شنبه 92/5/17 ] [ 11:44 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]
در بین شاگردان امام جعفر صادق عده ای از شاگردان، افراد برجسته ای بودند که در علوم مختلف سرآمد بودند و مطیع امام خویش در واقع این شاگردان خلف بودند و در مقابل عده ای از شاگردان امام نا خلف در آمدند و در مقابل امام صادق علم مخالفت برافراشتند و خود را صاحب نظر پنداشتند و در هر کار با امام مخالفت می کردند که یکی از آنها ابو حنیفه است وی مدتی شاگرد امام صادق بوده است و موسس فرقه ای از اهل سنت است وی به قدری با امام مخالف بود که می گفت من در رکوع یک چشمم را باز و دیگری را می بندم که اگر جعفربن محمد چشمش را در رکوع باز کند چشم بسته من در مقابل آن چشم باز باشد و اگر چشمش را در نماز می بندد چشم باز من در مقابل آن چشم قرار گیرد. یعنی من مخالف اویم. پس نزد ابوحنیفه رفت و گفت اى خلیفه مرا برادرى هست از من به سال بزرگتر و رافضى است هرچند باو گویم که بعداز رسول (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فاضلترین مردم ابوبکر است او مىگوید علیست به چه طریق او را ملزم کنم. گفت با برادرت بگو که ابوبکر و عمر در جهاد نزد رسول (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) مىنشستند و على در دور جهاد مىکرد و این دلالت بر افضلیت آنها مىکند، فضل گفت این سخن با برادرم گفتم او گفت پروردگار عالم مىفرماید: «فضّل اللّه المجاهدین على القاعدین أجراً عظیماً» پس به موجب این آیه على أفضل است. گفت با برادرت بگو که چون على را ترجیح مىدهى بر ایشان؟ و حال آنکه ایشان در جنب حضرت رسول (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) مدفونند و على دور است. فضل گفت من این سخن گفتم برادرم این آیه را خواند «یا أیّهاالّذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبىّ إلّا أن یؤذن لکم» و قبر شریف آن حضرت در خانه خودش بود و آنحضرت إذن نداد که ایشانرا در آنجا دفن کنند. ابوحنیفه گفت باو بگو که عائشه و حفصه إذن دادند که به عوض صداق آنها ایشانرا در آنجا دفن کنند، فضل گفت این سخن را نیز باو گفتم او در جواب این آیه را خواند «یا أیّهاالنبىّ إنّا أحللنا لک أزواجک اللّاتى آتیت اجورهنّ» پس از این آیه معلوم مىشود که صداق ایشان در ذمه آن حضرت نبود. ابوحنیفه گفت: به او بگو که ایشان به علّت میراث در آن تصرف نمودند. فضل گفت این سخن را نیز گفتم برادرم گفت در مذهب شما، رسول را میراث نباشد و فدک را از فاطمه به این علّت انتزاع نمودند که حضرت رسول فرمود: «نحن معاشر الانبیاء لا نورث فما ترکناه صدقة». پس در حالتى که دختر رسول (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) میراث نبرد دختران غیر چون از آن میراث ببرند و بر تقدیرى که میراث ببرند حصّه نه زن ثمن مىشود و از ثمن حقّ عائشه و حفصه دو مقدار بیضه از زمین نمىشود پس چگونه مقدار دو قبر تصرّف ایشان جائز باشد. ابوحنیفه اعراض کرده گفت «أخرجوه فهو رافضى و لیس أخ له» بیرون کنید این مرد را که خود رافضى است و هیچ برادرى ندارد. به نقل از http://www.samtekhoda.ir
کلیدواژه ها:
[ پنج شنبه 92/5/17 ] [ 11:39 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]
فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعی روایت کرده : یکی از طلبه های حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشواری غیر قابل تحملّی بود . روزی از روی شکایت و فشار روحی کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)عرضه می دارد : شما این لوسترهای قیمتی و قندیل های بی بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالی که من برای اداره امور معیشتم در تنگنای شدیدی هستم ؟!
بار دیگر حضرت را خواب می بیند که می فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع می توانی استقامت ورزی اقامت کن ، اگر نمی توانی باید به هندوستان به همان شهر بروی و خانه فلان راجه را سراغ بگیری و به او بگویی :
کلیدواژه ها:
[ پنج شنبه 92/5/10 ] [ 5:49 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما
کلیدواژه ها:
[ پنج شنبه 92/5/3 ] [ 5:2 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]
|
||