سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یک روز، یک حدیث
تلاوت برگزیده
تلاوت برگزیده
ابراهیم عقیلی
ورودی 94


سورۀ انعام | آیه 59
به همراه تحلیل استاد ابوالقاسمی


بارگذاری

-----------------------------------------------
تلاوتهای مورد علاقتون رو به
razavyoon@chmail.ir
ارسال کنید. البته تلاوتهای اساتید
و دانشجوهای خودمون اولویت داره.


.:: بایگانی تلاوت ها ::.
تصویر برگزیده
تصویر برگزیده
-----------------------------------------------
تصاویر خاطره انگیزتون رو به
razavyoon@chmail.ir
ارسال کنید تا تو این بخش قرار بگیره.

با عرض سلام خدمت اهالی قرآن

بدینوسیله از دوستانی که جهت کلاس داری قرآن کریم در حوزه های آموزش روخوانی و روان خوانی قرآن کریم تمایل به همکاری دارند تقاضا می شود سابقه تدریس خودشون رو به همراه مهارت هایی که دارند ذیل همین پست یا از طریق پست الکترونیک اعلام کنند تا بتونیم در صورت نیاز برای کلاس های تابستون ازشون بهره ببریم.

بدیهی است که اولویت با دوستانی است که هم سابقه ی بهتری داشته باشند در بحث تدریس و هم مهارت های لازم رو.

حق الزحمه ها بر اساس رتبه بندی و طبق قوانین موسسه ای که در اونجا مشغول به تدریس خواهید شد پرداخت میشه و توافقی خواهد بود.

مسئولیت هماهنگی اساتید خانم با هماهنگی همکاران خانم انجام میشه و هیچگونه ارتباطی در این مسأله بین اساتید مرد و زن نخواهد بود.گ

محل تدریس تشکّل های قرآنی سطح شهر با رویکرد مناطق محروم می باشد.

این فراخوان به هیچ عنوان برای شخصی ضمانت ایجاد اشتغال ندارد و تنها به جهت دسترسی بهتر و بیشتر به همکاران قرآنی در حوزه ی آموزش های عمومی قران انجام گرفته است.

موید باشید.


[ سه شنبه 94/2/8 ] [ 12:10 صبح ] [ ابوالفضل کاظمی (86) ]

ضمن عرض سلام و احترام خدمت کلیه ی هم مکتبی های عزیز

برای همایش امسال در نظر داریم یه بروشور از فعالیت های علمی همه ی فارغ التحصیلای دانشکده تهیه کنیم و روز همایش یه نمونه از اون رو خدمت همه ارائه کنیم. البته ما دوست داشتیم که یک نمایشگاه هم از دستاوردهای علمی دوستان در روز همایش داشته باشیم که به دلایلی موفق به این کار نشدیم و امیدواریم که این مسأله محقق بشه.

به هر حال از کلیه ی هم مکتبی های محترم تقاضا میشه در صورتی که فعالیت علمی بارزی داشتند، از قبیل: چاپ کتاب و مقالات علمی - پژوهشی و یا طرح علمی و یا پروژه و یا پایان نامه هایی با موضوعات ناب و... داشتند در ذیل همین پست نام و نشانی و اطلاعات دقیق اون فعالیت رو ثبت کنند تا ان شاء الله مورد استفاده دیگران و البته زمینه ای برای تشویق سایر اعضا به فعالیتهای علمی و البته الگویی برای دانشجویان باشه ان شاء الله

همچنین از دوستانی که فعالیت های خاصی غیر از مباحث علمی داشتند، مثلا در هنر و ورزش و یا زمینه های شغلی و همچنین ازدواج و سایر مباحث فعالیت قابل ذکر و برندی دارند هم میتونن ما رو مستفیض فرمایند.

 


[ شنبه 93/10/13 ] [ 11:21 عصر ] [ ابوالفضل کاظمی (86) ]

دوستان عزیز، سلام علیکم
ضمن تسلیت سالروز رحلت حضرت زینب سلام الله علیها، خواستم مسأله ای رو مطرح کنم. لطفا در صورت امکان راهنمایی فرمایید.
در برخی کتب روایی احادیثی وجود دارند که ما را از کسب روزی به وسیله ی قرآن نهی می کنند و این کار را مورد مذمت قرار می دهند. البته در متن برخی از این روایات کسی که به وسیله ی قرائت قرآن کسب روزی کند مذمت شده است.
به عنوان مثال: « حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: قرآن‏خوانان سه گروه‏اند: یکى آنکه قرآن خواند و آن را سرمایه کسب خود کند و پادشاهان را با آن بدوشد و بمردم بزرگى بفروشد....» (أصول الکافی / ترجمه مصطفوى، ج‏4، ص: 435)
و یا روایت دیگری که می فرماید: « مَنْ‏ قَرَأَ الْقُرْآنَ‏ لِیَأْکُلَ‏ بِهِ‏ النَّاسَ‏ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ وَجْهُهُ‏ عَظْمٌ لَا لَحْمَ فِیهِ »
«سکونى گوید: جعفر بن محمّد از پدرانش علیهم السّلام روایت کرد که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: هر کس قرآن را قراءت کند و آن را سبب روزى خویش قرار دهد روز قیامت بیاید در حالى که صورتش استخوانى باشد که در آن گوشت نیست» (کنایه از اینکه با بى‏آبروئى وارد محشر شود). (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال / ترجمه غفارى، ص: 639)

به هر حال جای سؤال اینجاست که حقیری مثل من که مثلا به عنوان معلم قرآن در مدارس و یا مراکز آموزشی قرآن مشغول فعالیت هستیم و کارمان نیز آموزش قرآن (آموزش حفظ، روخوانی، روان خوانی و تجوید) است، آیا شامل این روایات می شویم؟ به هر حال ما نیز در قبال این کار مبالغی را دریافت می کنیم، تکلیف این مبالغ چیست؟ آیا کار ما که به هر حال بیشتر در این  زمینه است اشکالی خواهد داشت و شامل این گونه احادیث خواهد بود؟ چون به نحوی خیلی از افراد مثل من، از راه قرآن کسب روزی می کنیم. حتی اگر بخواهیم دایره را بازتر کنیم، افراد زیادی در جامعه هستند که از راه قرآن کسب روزی می کنند.
از آنجا که در برخی روایات لفظ «قرائت» آمده، آیا فقط کسانی که از راه خواندن قرآن کسب روزی می کنند، مذمت شده اند، یا می توان دایره را بازتر کرد و همه ی کسانی که به نحوی از راه قرآن کسب روزی می کنند را شامل دانست.

با تشکر فراوان از جنابعالی
ملتمس دعا


کلیدواژه ها:
[ یکشنبه 92/3/5 ] [ 6:48 صبح ] [ ابوالفضل کاظمی (86) ]

یکی از روزهای سال اول دبیرستان بود. من از مدرسه به خانه بر می گشتم که یکی از بچه های کلاس را دیدم. اسمش مارک بود و انگار همه‌ی کتابهایش را با خود به خانه می برد.

با خودم گفتم: "کی این همه کتاب رو آخر هفته به خانه می بره. حتما ً این پسر خیلی بی حالی است!"

من برای آخر هفته ام برنامه‌ ریزی کرده بودم (مسابقه‌ی فوتبال با بچه ها، مهمانی خانه‌ی یکی از همکلاسی ها) بنابراین شانه هایمرا بالا انداختم و به راهم ادامه دادم.

همینطور که می رفتم،‌ تعدادی از بچه ها رو دیدم که به طرف او دویدند و او را به زمین انداختند. کتابهاش پخش شد و خودش هم روی خاکها افتاد.

عینکش افتاد و من دیدم چند متر اونطرفتر، ‌روی چمنها پرت شد. سرش را که بالا آورد، در چشماش یه غم خیلی بزرگ دیدم. بی اختیار قلبم به طرفش کشیده شد و بطرفش دویدم. در حالیکه به دنبال عینکش می گشت، ‌یه قطره درشت اشک در چشمهاش دیدم.

همینطور که عینکش را به دستش می‌دادم، گفتم: " این بچه ها یه مشت آشغالن!"

او به من نگاهی کرد و گفت: " هی ، متشکرم!" و لبخند بزرگی صورتش را پوشاند. از آن لبخندهایی که سرشار از سپاسگزاری قلبی بود.

من کمکش کردم که بلند شود و ازش پرسیدم کجا زندگی می کنه؟ معلوم شد که او هم نزدیک خانه‌ی ما زندگی می کند. ازش پرسیدم پس چطور من تو را ندیده بودم؟

او گفت که قبلا به یک مدرسه‌ی خصوصی می رفته و این برای من خیلی جالب بود. پیش از این با چنین کسی آشنا نشده بودم... ما تا خانه پیاده قدم زدیم و من بعضی از کتابهایش را برایش آوردم.

او واقعا پسر جالبی از آب درآمد. من ازش پرسیدم آیا دوست دارد با من و دوستانم فوتبال بازی کند؟ و او جواب مثبت داد.

ما تمام اخر هفته را با هم گذراندیم و هر چه بیشتر مارک را می شناختم، بیشتر از او خوشم می‌آمد. دوستانم هم چنین احساسی داشتند.

صبح دوشنبه رسید و من دوباره مارک را با حجم انبوهی از کتابها دیدم. به او گفتم:" پسر تو واقعا بعد از مدت کوتاهی عضلات قوی پیدا می کنی،‌با این همه کتابی که با خودت این طرف و آن طرف می بری!" مارک خندید و نصف کتابها را در دستان من گذاشت..

در چهار سال بعد، من و مارک بهترین دوستان هم بودیم. وقتی به سال آخر دبیرستان رسیدیم، هر دو به فکر دانشکده افتادیم. مارک تصمیم داشت به جورج تاون برود و من به دوک.

من می دانستم که همیشه دوستان خوبی باقی خواهیم ماند. مهم نیست کیلومترها فاصله بین ما باشد.

او تصمیم داشت دکتر شود و من قصد داشتم به دنبال خرید و فروش لوازم فوتبال بروم.

مارک کسی بود که قرار بود برای جشن فارغ التحصیلی صحبت کند. من خوشحال بودم که مجبور نیستم در آن روز روبروی همه صحبت کنم.

من مارک را دیدم.. او عالی به نظر می رسید و از جمله کسانی به شمار می آمد که توانسته اند خود را در دوران دبیرستان پیدا کنند.

حتی عینک زدنش هم به او می آمد. همه‌ی دخترها دوستش داشتند. پسر، گاهی من بهش حسودی می کردم!

امروز یکی از اون روزها بود. من میدیم که برای سخنرانی اش کمی عصبی است.. بنابراین دست محکمی به پشتش زدم و گفتم: " هی مرد بزرگ! تو عالی خواهی بود!"

او با یکی از اون نگاه هایش به من نگاه کرد( همون نگاه سپاسگزار واقعی) و لبخند زد: " مرسی".

گلویش را صاف کرد و صحبتش را اینطوری شروع کرد: " فارغ التحصیلی زمان سپاس از کسانی است که به شما کمک کرده اند این سالهای سخت را بگذرانید. والدین شما، معلمانتان، خواهر برادرهایتان شاید یک مربی ورزش.... اما مهمتر از همه، دوستانتان....

من اینجا هستم تا به همه ی شما بگویم دوست کسی بودن، بهترین هدیه ای است که شما می توانید به کسی بدهید. من می خواهم برای شما داستانی را تعریف کنم."

من به دوستم با ناباوری نگاه می کردم، در حالیکه او داستان اولین روز آشناییمان را تعریف می کرد. به آرامی گفت که در آن تعطیلات آخر هفته قصد داشته خودش را بکشد. او گفت که چگونه کمد مدرسه اش را خالی کرده تا مادرش بعدا ً وسایل او را به خانه نیاورد.

مارک نگاه سختی به من کرد و لبخند کوچکی بر لبانش ظاهر شد.

او ادامه داد: "خوشبختانه، من نجات پیدا کردم. دوستم مرا از انجام این کار غیر قابل بحث، باز داشت."

من به همهمه‌ ای که در بین جمعیت پراکنده شد گوش می دادم، در حالیکه این پسر خوش قیافه و مشهور مدرسه به ما درباره‌ی سست ترین لحظه های زندگیش توضیح می داد.

پدر و مادرش را دیدم که به من نگاه می کردند و لبخند می زدند. همان لبخند پر از سپاس.

من تا آن لحظه عمق این لبخند را درک نکرده بودم.

 

هرگز تاثیر رفتارهای خود را دست کم نگیرید. با یک رفتار کوچک، شما می توانید زندگی یک نفر را دگرگون نمایید: برای بهتر شدن یا بدتر شدن.

خداوند ما را در مسیر زندگی یکدیگر قرار می دهد تا به شکلهای گوناگون بر هم اثر بگذاریم.

دنبال خدا، در وجود دیگران بگردیم.


کلیدواژه ها:

بسمه تعالی
با عنایات و الطاف خداوند متعال و در سالروز شهادت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و فرزند کریمشان حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و در راستای محقق شدن برخی از رهنمودهای مقام معظم رهبری مدظله العالی، کارگروه پژوهشی شیخا تشکیل می گردد. از همه ی دانشجویان و اساتید محترم جهت عضویت و تبادل نظر دعوت به عمل می آید.
دانشجویان محترم جهت آشنایی با برنامه و اهداف کارگروه می توانند به آدرس زیر مراجعه نمایند.

 http://qhsh.parsiblog.com


کلیدواژه ها:
[ شنبه 91/10/23 ] [ 11:54 صبح ] [ ابوالفضل کاظمی (86) ]

اگه یادتون باشه قبلا من یه پست با نام «چرا دانشکده ی ما» نوشته بودم و آخرش اشاره کردم به مسئله ی کلاس های ارشد قم که قرار بود دخترای دانشکده رو بدون همراهی هیچ مسئولی بفرستن قم، ولی من نتیجه گیری در مورد این موضوع رو موکول کردم به بعد از برگشتن این گروه از قم، حالا این سفر تخیلی کنسل شده، این هم یه نامه است از یکی از این دانشجویان که به دستم رسید، گذاشتم به این امید که مسئولین دانشگاه بشنوند صدای دانشجو را....

«قبلا وقتی از قشرهای مختلف جامعه، بی نظمی، بی انظباطی و ناهماهنگی می دیدم می ذاشتم به حساب نادونی و دوریشون از قرآن و دین، ولی وقتی چند وقتیه دارم توی جامعه ی قرآنی این پدیده زشت و ناپسند و واقعا قبیح رو می بینم هیچ جوابی ندارم که خودم رو، وجدانم رو راضی کنم، دو روز پیش خبربدی رو شنیدم. خبری که با شنیدنش بدجوری از کوره در رفتم، خدارو شکر قم نبودم که اگه بودم دیگه هیچی...
آخه باخبر شدم کلاس های آمادگی ارشد که4 ماه پیش ثبت نام کرده بودیم و از اون موقع کلی با بچه ها، خانواده ها، دانشکده و از همه مهمتر با خودمون هماهنگی کرده بودیم، یکدفعه ای بخاطر چی؟ بخاطر مشکلات عمرانی وتعمیر نشدن خوابگاه ها(که به نظر خیلی مسخره میاد) کنسل شده، اونم حالا کِی به ما خبر دادن؟ 2 روز مونده به حرکت قطار(اون قطاری که ما با هزار زحمت و بدبختی تونستیم بلیطشو گیر بیاریم).........
آخه یکی نیست به اینا بگه شما اگه نمی تونین کار بزرگ انجام بدین از همون روز اول قبول نکنید و به بچه های مردم قول بیخودی ندین چرا به ما میگین اگه اسم بنویسید و نیاید باید مبلغ200000ت  جریمه بدین، این حرفتون یعنی چی؟ یعنی شما نشستین برنامه ریزی کردین، سنجیدین، پس چرا حالا یکدفعه ای زدین زیرش...
آقایون محترم پشتِ میزنشین، که خودتون بهتر از من همه چی رو می دونین البته فقط می دونین الحمدلله عمل که خبری نیس... وقتی قرآن میفرماید: (اوفوا بعهدکم) یعنی چی؟ وقتی قرآن عهد و وفای به آن را آنقدر مهم می دونه که میگه در برابر اون مسئولید یعنی چی؟(ان العهد کان مسئولا) اگه شما که برچسب قرآن بهتون خورده اینجوری باشین از بقیه چه توقع؟ حداقل نمی تونستید جلوتر خبر بدین؟ 2 روز قبل حرکت که ما همه ی دوندگیها و هماهنگی ها رو انجام دادیم میگین؟ حالا که از جاهای دیگه زدیم برای برنامه ریزی این سفر میگین؟ لازم به ذکره که بدونین اگه شما ناهماهنگید و بی برنامه، ما اینطور نیستیم برا وقتمون ارزش قائلیم...
کی میخاد خسارتی که در وقت، هزینه، فکر و غیره و غیره شده رو برای ما جبران کنه؟
خواهش می کنم لااقل اگه نمی تونید، از پشت اون میز بیاید کنار یکی رو بذارید که بتونه با برنامه باشه، خوش قول باشه، مسئولیت پذیر باشه، به عهد ها وفا کنه.... لااقل قرآن رو بدنام نکنه...
گاهی وقتی مشکلات دانشکده ی خودمون رو می دیدم با خودم می گفتم دانشکده ی ما اینجوریه قم که دیگه اصل و مرکزش اونجاس، که این خبرا نیست ولی امروز دیدم که این خانه از ریشه و بن آباد است...
خواهش می کنم حداقل اون تابلوی سر درِ دانشکده (که شنیدم 100میلیون فقط پول آهناش شده رو) بیارین پایین تا حداقل قرآن بخاطر شما آسیب نبینه...
»


[ پنج شنبه 91/6/2 ] [ 8:42 صبح ] [ ابوالفضل کاظمی (86) ]

سلام. چند دفعه میخواستم این مطلبو بنویسم هی گفتم بیخیال ولی به دلایلی...؟؟؟!!!
به دلایلی گفتم فقط چند جمله در این رابطه بنویسم.
یادمه روزای نزدیک کنکور ارشد دانشکده گفت که به شما برای ترم هشت خوابگاه نمیدیم. ما هم گفتیم مشکلی نیست، به بچه های قبل از ما که خوابگاه دادین، حالا که قراره به بچه های 86 خوابگاه ندین خب مشکلی نیست. چند روزی نگذشت گفتاً از پایان امتحانات ترم هفت تا روز کنکور به کسانی که کنکور دارن خوابگاه تعلق نمی گیره. دیگه کار داشت برامون سخت میشد. بعدش با کلّی نگرانی و کلّی نامه نگاری و کلّی این در و اون در زدن قرار بر این شد شبی 500 تومن از ما پول بگیرن و بهمون خوابگاه بدن. بعدش هم معلوم نشد از کی گرفتن و از کی نگرفتن. دانشکده در ضمن ما رو از غذای این ایام هم محروم کرد. من و بچه های اتاق که مُردیم از بس عدس آب پز و تخم مرغ و سیب زمینی و ... خوردیم. حالا شما شرایط رو بسنج ببین درست وقتی که ما باید همه کارا رو کنار بذاریم و به درسمون برسیم و هیچ نگرانی نداشته باشیم هی دانشکده چوب لای چرخ دانشجو میذاره و ...
بماند.
بالاخره اون روزا تموم شد و اون ایام گذشت و رتبه های بچه ها هم اومد. من که شکر خدا رتبه ی خوبی نداشتم ولی بعضیا که رتبه هاشون خوب بود...
کاش دانشکده گاهی بیشتر و بهتر به داد بچه ها برسه... به محض اینکه رتبه های برتر اعلام میشه هر دانشکده بنر چاپ میکنه و با افتخار که این رتبه ها رو بچه های ما کسب کردن و کلّی خبر رو سایت میذارن و کلّی هم کلاس میذارن که آقا دانشکده ی ما چند درصد قبولی ارشد داشته و ...
حالا جای این سوال واقعا این جا خالیه که من دوست دارم شما از خودتون بپرسین: چقدر از این رتبه ها رو دانشکده براش زحمت کشیده؟ آیا این رتبه های خوب و برتر حاصل زحمات دانشکده بوده یا ...؟
خواهشم اینه که انصاف رو در نظر داشته و به این سوال پاسخ بدین.
راستش من خودم رو عرض میکنم، توی این چهار سال غیر از دعواها و جنگ و جدال سیاسی بین احزاب و بچه های بالا و پایین چیزی دیگری آیا... شاید .... ندیدیم!!!
زحمات دانشکده رو نباید نادیده گرفت اما این حاشیه ها اونقدر بزرگ بودن که....
واقعا اداره ی یک دانشکده با مثلا 200 یا 300 دانشجو این قدر سخته؟ پس مسئولین دانشگاه فردوسی و یا دانشگاههای دیگه چیکار میکنن؟!!!
حیف قصد ندارم و نباید به این مسائل دامن زد، اما گاهی بیان این مسائل زیاد هم بد نیست...
به طور مثال با خبر شدیم که قراره برای آمادگی کنکور ارشد سال جاری تعدادی از دانشجویان خواهر رو به قم بفرستن اما ...
اما چطور و به چه قیمتی؟
به این سوال باید وقتی این دانشجویان برگشتن پاسخ داد.
تا اون روز صبر باید داشتن.
از همه ی مسئولین دانشکده عذر میخوام اگه این حرفام باعث ناراحتیشون شد. امیدوارم دانشکده روزای خوبی رو در آینده داشته باشه.
....
؟؟؟
!!!


کلیدواژه ها:
[ یکشنبه 91/5/1 ] [ 10:41 عصر ] [ ابوالفضل کاظمی (86) ]

آنگاه که درون خویش را از خود تهى یافتى و بیرون از خویش راخالى از خدا، قرآن بخوان.
آنگاه که در دریاى خروشان زندگى، در چنگال طوفان جهل و ترس‏اسیر شدى و ساحل صلاح و صلح و کشتى نجات و رهائى را آرزو کردى،قرآن بخوان آنگاه که عقلت، احساسات را به بند کشید و فکرت،عشقت را و قوه پیوستن به یزدان با نیروى عرفان را، از دست‏دادى، قرآن بخوان.
آنگاه که در کوچه باغهاى یاس، حیران و سرگردان، ناامید وپریشان، در جستجوى قطره‏اى آب، کشتزار خشک و قحطى زده اندیشه‏ات‏را تسلى مى‏دهى، از دریاى بیکران امید لختى بر گیر و، قرآن‏بخوان.
آنگاه که مرگ را ختم و معاد را وهم و پندار خود را حتم یافتى،قرآن بخوان.
آنگاه که غرور، وجودت را گرفت و تفاخر، شعورت را و ذلت‏خویش‏را عزت یافتى و نخوت خویش را همت، قرآن بخوان.
آنگاه که از فرط جهالت، امانت را از یاد بردى و به خیال‏سعادت، اسیر ضلالت گشتى، قرآن بخوان.
آنگاه که خود را خدا یافتى، یا خدا را جدا از خود و یکى بودن‏شرک را توحید پنداشتى و شمع را خورشید، قرآن بخوان.آنگاه که مرگ خود را دور دیدى و حیات خویش را جاوید یافتى ودنیا و آخرت را جدا از هم و دنیادارى و بهشت را در کنار هم،قرآن بخوان.آنگاه که از درستى گسستى و بر مرکب سستى نشستى و به پستى‏پیوستى و در منجلاب تباهى، رهائى را خواستى، قرآن بخوان.آنگاه که نهایت‏سعادت را بودن و شهادت را نهایت‏حیات پنداشتى‏و ماندن را شرافت و رفتن را ضلالت و شدن را حماقت، قرآن بخوان.
آنگاه که از بیعت‏با تاریکى و غیبت نور خسته شدى، قرآن بخوان.
آنگاه که نسیان گریبانت را گرفت و عصیان دامانت را و معصیت‏خویش را معصومیت پنداشتى، قرآن بخوان.
آنگاه که گذشته را حسرت و حال را عسرت و آینده را حیرت احساس‏کردى، شب قدر را بیاد آور، قرآن بخوان.
آنگاه که در دره‏هاى پستى و زبونى، در جستجوى راهى به سوى قله‏انسانیت، سنگستان را در مى‏نوردى و همچون اسیر
ندانى‏دریچه‏هائى را مى‏جوئى، قرآن بخوان. آنگاه که در دل سیاه شب ودر اعماق تاریک ظلمات، شمع وجودت از شور و التهاب مى‏سوزد و درآرزوى صبح و سپیدى، افق را به امید نظاره فلق مى‏نگرى تا شایدطلوع فجر را در نیمه شب تماشا کنى، قرآن را باز کن تا در فلق‏برگهایش و در افق اندیشه‏ات فجر را ببینى، قرآن بخوان.
فرازی از وصیت نامه ی شهید


کلیدواژه ها:
[ سه شنبه 91/2/26 ] [ 4:23 عصر ] [ ابوالفضل کاظمی (86) ]
درباره ی وبلاگ
رضویّون -  دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد

کانون دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد، در سال 1389 تأسیس گردید. این وبلاگ وابسته به این کانون، و محلی است برای هم افزایی فعالیت ها و ایده های قرآنی. ان شاء الله بتوانیم قدمی مؤثر در راه ترویج «انس با قرآن کریم» برداریم.

رضویون در آپارات

ثبت نام نویسندگی وبلاگ رضویّون

حقیقت این است که ما هنوز خیلی از قرآن دوریم...

کد نمادِ ما
ذکر امروز
دانشکده ها
دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم

قرآن و زندگی - وبلاگ شخصی استاد عظیم پور

انجمن علمی دانشجویی دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد

دانشجویان دانشکده علوم قرآنی شاهرود

فاطر - بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران

ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای
بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان
مسجد نما
مدرسه نما
جامع الاحادیث
پایگاه اطلاعرسانی مداح اهل بیت (ع) حسن نجف زاده
اسلام کوئست
مؤسسه فرهنگی بیان هدایت نور
طرحی برای فردا
روشنگری
آمار بازدید
بازدید امروز: 320
بازدید دیروز: 180
کل بازدیدها: 2415670
موسیقی وبلاگ
ایران رمان

ابزار هدایت به بالای صفحه