سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یک روز، یک حدیث
تلاوت برگزیده
تلاوت برگزیده
ابراهیم عقیلی
ورودی 94


سورۀ انعام | آیه 59
به همراه تحلیل استاد ابوالقاسمی


بارگذاری

-----------------------------------------------
تلاوتهای مورد علاقتون رو به
razavyoon@chmail.ir
ارسال کنید. البته تلاوتهای اساتید
و دانشجوهای خودمون اولویت داره.


.:: بایگانی تلاوت ها ::.
تصویر برگزیده
تصویر برگزیده
-----------------------------------------------
تصاویر خاطره انگیزتون رو به
razavyoon@chmail.ir
ارسال کنید تا تو این بخش قرار بگیره.

روایت همسر “شهید مرتضی عطائی” از سیر و سلوک همسرش/ شهادت “ابوعلی” در دعای عرفه به من اعلام شد

شهید عطایی

همسر شهید مدافع حرم می‌گوید: آخر دعای عرفه بود که متوجه شدم مرتضی شهید شده است؛ مرتضی خیلی دوست داشت در کنار شهدای مدافع حرم در بهشت رضا(ع) دفن شود، می‌خواست کنار دوستانش باشد.

، شهید مرتضی عطائی معروف به “ابوعلی” چند روز قبل در نبرد با نیروهای داعش در لاذقیه به شهادت رسید و قرار است فردا پیکر مطهر وی در مشهد مقدس تشییع شود.

خبرنگار تسنیم خراسان‌رضوی به‌مناسبت شهادت وی گفت‌وگویی با همسر شهید عطایی ترتیب داده است که در ادامه می‌خوانید.

همسر شهید عطائی از نخستین روزهای آشنایی با همسرش می‌گوید: روز عید فطر بود که مادر مرتضی به خواستگاری من آمدند، آن زمان مرتضی شاگرد پدرش بود و در مغازه کار می‌کرد و در نهایت من و مرتضی 28 بهمن سال 78 ازدواج کردیم.

وی می‌افزاید: نخستین صحبت‌هایی که با هم داشتیم حول‌محور فعالیت‌های بسیج و حوزه بود و فعالیت‌های فرهنگی گسترده‌ای داشت و سعی می‌کردم مرتضی را همیشه همراهی کنم و چون در خانواده خودمان، همه با فرهنگ ایثار و شهادت مأنوس بودند، درک فعالیت‌های مرتضی برایم سخت نبود.

همسر شهید مدافع حرم بیان می‌کند: شهید عطایی فقط کار فرهنگی انجام نمی‌داد بلکه کارهای خیر هم انجام می‌داد و من سعی می‌کردم همیشه همانند یک همسنگر در کنار وی باشم؛ مرتضی بیش از 20 بار به کربلا رفت؛ تمام فامیل با ما یک‌بار کربلا آمده‌اند و اربعین‌ها نیز یک کاروان از مردان فامیل جمع می‌کرد و به کربلا می‌رفتند، حتی اگر کسی هزینه سفر نداشت، خودش پرداخت می‌کرد.

وی عنوان می‌کند: نزدیک اربعین گذرنامه‌ها را جمع می‌کرد و کلی هزینه و تلاش می‌کرد تا همه بتوانند به کربلا برسند و کارهای فرهنگی تنها مختص بسیج نبود و این فعالیت‌ها به داخل خانواده نیز اشاعه پیدا کرده بود.

همواره سر مزار شهید کاوه حاضر می‌شد

همسر شهید می‌افزاید: مزار شهید کاوه زیاد می‌رفت و همیشه می‌گفت “اگر آن زمان بودم حتماً جنگ می‌رفتم” و همیشه به حال شهدا غبطه می‌خورد. پدر مرتضی زمان جنگ در کمیته کار می‌کرد و مادرش نیز فعالیت‌های پشت جبهه داشتند.

همسر شهید عطایی از نخستین روزهایی که حرف رفتن به سوریه در منزلشان عنوان شد، می‌گوید: نخستین بار که رفت به من چیزی نگفت؛ ماه رمضان سه سال پیش برای راه‌اندازی بیمارستان امام سجاد(ع) عازم کربلا شدند که کنار «نهر علقمه» است و حدود یک ماه در کربلا بود و بعد ساعت کار نیز با گروه‌های نظامی و مردمی عراق ارتباط گرفته بود؛ وقتی برگشت به یک ماه نرسید و گفت “من باید مجدد کربلا بروم”.

سه هفته از مرتضی خبر نداشتم و گویا برای دوره آزمایشی رفته بود؛ وقتی به سوریه رسید با برادرش تماس گرفته بود و گفت “من سوریه هستم”.

بازگشت پس از 109 روز

همسر شهید مدافع حرم تصریح می‌کند: نخستین بار بعد از 109 روز برگشت، شب لیله الرغایب بود؛ بعد از چند وقت مجدد رفت اما بار سوم چیزی نگفت و رفت، تماس گرفتم با مرتضی و گفت “ما ختم شبانه داریم و مراسم در بسیج است” و به هر بهانه‌ای بود نگفت که می‌رود. شب  پدر و مادرش را خانه ما فرستاده و قرار بود به‌همراه پدر و مادرم به سفر برویم، صبح مادر همسرم من را از زیر قرآن رد کردند و به «بابا امان» که رسیدم، مرتضی زنگ زد.

همسر شهید خاطرنشان می‌کند: آخرین دفعه‌ای که مرتضی رفت 17 مرداد ماه بود؛ خواب دیدم مرتضی رفته و اسیر شده و چون به‌خاطر موج‌های انفجار گاهی تشنج می‌کرد، همیشه استرس داشتم و می‌گفتم: “مرتضی تشنج کنی و بیهوش شوی حتماً اسیرت می‌کنند”؛ آخرین دفعه که برگشت برای تولد من 17 اسفندماه بود.

در هفته حداقل چندبار تشنج می‌شد و اگر قرص نمی‌خورد، بیهوش می‌شد که از عوارض موج‌های انفجار بود. این بار نخستین باری بود که از بچه‌ها، پدر و مادر و خانواده من خداحافظی می‌کرد.

وی می‌افزاید: همیشه خیلی استرس داشتم، هر وقت مجروح می‌شد خودم متوجه می‌شدم و این دفعه آرام‌تر بودم چراکه می‌دانستم که دیگر نمی‌بینمش، من منزل پدر و مادر مرتضی بودم و می‌خواستیم برویم سوریه زیارت و قرار بود مرتضی برایمان هفته آخر مهرماه را هماهنگ کند تا به سوریه برویم و با مرتضی شرط گذاشتم “اگر با ما برمی‌گردی به زیارت می‌آیم”.

همسر شهید مدافع حرم بیان می‌کند: صبح جمعه عکسش را فرستاد که موهایش را کوتاه می‌کرد و گفت “من برایتان بلیت گرفته‌ام”، به تهران رفتیم، شب یکشنبه مرتضی تماس گرفت و گفت “فردا با شما تماس می‌گیرند که چه‌ساعتی فرودگاه باشید من هم از «لاذقیه» می‌آیم دمشق استقبال‌تان”.

وی می‌افزاید: صبح هنوز ساعت 10 نشده بود که مرتضی زنگ زد و به دخترم گفته بود که پرواز امروز کنسل شده و می‌افتد برای هفته بعد. آخر دعای عرفه بود که متوجه شدم مرتضی شهید شده است؛ مرتضی خیلی دوست داشت کنار شهدای مدافع حرم در بهشت رضا(ع) دفن شود، می‌خواست کنار دوستانش باشد به همین دلیل مرتضی در بهشت رضا(ع) و در قطعه شهدای مدافع حرم دفن خواهد شد.

گفت‌وگو از مرجان شریعت


کلیدواژه ها:
درباره ی وبلاگ
رضویّون -  دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد

کانون دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد، در سال 1389 تأسیس گردید. این وبلاگ وابسته به این کانون، و محلی است برای هم افزایی فعالیت ها و ایده های قرآنی. ان شاء الله بتوانیم قدمی مؤثر در راه ترویج «انس با قرآن کریم» برداریم.

رضویون در آپارات

ثبت نام نویسندگی وبلاگ رضویّون

حقیقت این است که ما هنوز خیلی از قرآن دوریم...

کد نمادِ ما
ذکر امروز
دانشکده ها
دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم

قرآن و زندگی - وبلاگ شخصی استاد عظیم پور

انجمن علمی دانشجویی دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد

دانشجویان دانشکده علوم قرآنی شاهرود

فاطر - بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران

ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای
بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان
مسجد نما
مدرسه نما
جامع الاحادیث
پایگاه اطلاعرسانی مداح اهل بیت (ع) حسن نجف زاده
اسلام کوئست
مؤسسه فرهنگی بیان هدایت نور
طرحی برای فردا
روشنگری
آمار بازدید
بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 2414957
موسیقی وبلاگ
ایران رمان

ابزار هدایت به بالای صفحه