سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یک روز، یک حدیث
تلاوت برگزیده
تلاوت برگزیده
ابراهیم عقیلی
ورودی 94


سورۀ انعام | آیه 59
به همراه تحلیل استاد ابوالقاسمی


بارگذاری

-----------------------------------------------
تلاوتهای مورد علاقتون رو به
razavyoon@chmail.ir
ارسال کنید. البته تلاوتهای اساتید
و دانشجوهای خودمون اولویت داره.


.:: بایگانی تلاوت ها ::.
تصویر برگزیده
تصویر برگزیده
-----------------------------------------------
تصاویر خاطره انگیزتون رو به
razavyoon@chmail.ir
ارسال کنید تا تو این بخش قرار بگیره.
    سیستم‌های گرمایشی که ما استفاده می‌کنیم معمولا یکی از انواع زیر است:-   بخاری (نفتی، گازی و برقی)-   شوفاژ (رادیاتور، فن کویل)-   تهویه مرکزی (وزش هوای گرم از بالا، وزش هوای گرم از کف)-   سیستم‌های نوین گرمایشی (قرار دادن لوله آب گرم در کف اتاق)همه این سیستم‌ها باعث می‌شود که هوای گرم تولید شده در اثر جایجایی در قسمت بالاتر (محل زندگی یا کار) و هوای سرد در قسمت پایین‌تر قرار گیرد.در طب سنتی ایرانی، توصیه می‌شود برای سلامتی باید به ترتیب دمای پا بالاتر، دمای بدن متعادل و دمای سر خنک باشد. بوعلی سینا در کتاب قانون توصیه می‌کند «برای سلامتی، هوای خنک (نه سرد) را تنفس کنید و زمانی که این هوا گرم شد (در اثر دادن اکسیژن و گرفتن گاز کربنیک) آن را بازدم کنید». ولی سیستم‌های گرمایشی که ما استفاده می‌کنیم دقیقا برعکس سبک زندگی سنتی ایرانی که طی صدها سال (بلکه هزاران سال) تجربه شده است طراحی و استفاده می‌شود. چرا که با سیستم‌های گرمایشی موجود مجبوریم گرم‌ترین هوای محیط زندگی یا کار را تنفس کنیم و قسمت پا در سردترین حالت قرار گیرد. می‌توان گفت اگر بخواهیم با سیستم‌های گرمایشی موجود سالم زندگی کنیم باید بالانس بزنیم !!! تا دمای مورد نیاز قسمت‌های مختلف بدن در حالت مطلوب باشد. از طرفی اگر کف محل سکونت از مصالحی مانند سرامیک باشد خود مزید بر علت است، چون سرامیک باعث سردتر شدن کف و عوارضی مانند تشدید درد مفاصل و آرتروز می‌شود.پس چه کنیم ؟؟؟؟اجداد و نیاکان ما طی سال‌ها تجربه کرسی را برای گرم کردن خود در زمستان طراحی کرده بودند که دقیقا با آنچه در طب ایرانی آمده است مطابقت دارد. شخصی که زیر کرسی می‌نشیند به ترتیب پاها گرم‌ترین جای کرسی، بدن در محل متعادل کرسی (زیر لحاف) و سر در فضای خنک اتاق قرار دارد. بنابراین همیشه هوای خنک تنفس می‌شود که یک فاکتور مهم در سلامتی است. البته امروزه می‌توان از گرم‌کننده‌های برقی بجای منقل و چاله کرسی و خاک زغال و … به عنوان منبع گرمایشی کرسی استفاده کرد. همچنین می‌توان برای کف اتاق‌ها یا محل زندگی از مصالحی مانند پارکت چوبی یا کف پوش‌های غیر پلاستیکی دیگر استفاده نمود.
کلیدواژه ها:
[ یکشنبه 92/8/19 ] [ 3:8 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]
پزشک و جراحی مشهور (د. ایشان) روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار می شد، با عجله به فرودگاه رفت.بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه، که باعث از کار افتادن یکی از موتورهای هواپیما شده، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم.دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت: من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانها هاست و شما می خواهید من 16ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟یکی از کارکنان گفت جناب دکتر، اگر خیلی عجله دارید می تونید یک ماشین دربست بگیرید تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است.دکتر ایشان با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوریکه ادامه دادن برایش مقدور نبود. ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگر راه را گم کرده، خسته و کوفته و درمانده و با ناامیدی براهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد..کنار کلبه توقف کرد و در را زد، صدای پیرزنی را شنید.-بفرما داخل هرکه هستی..دربازاست...دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند،..پیرزن خنده ای کرد و گفت: کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی... ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تاخستگی بدرکنی و کمی غذا هم هست بخور..دکتر از پیرزن تشکرکرد و مشغول خوردن شد، درحالیکه پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود. که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود، که هر از گاهی بین نمازهایش او را تکان می داد. پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، که دکتر رو به او گفت:... بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی تو شدم، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.پیرزن گفت: واما شما،..رهگذری هستیدکه خداوند به ما سفارش شما را کرده است..ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا...دکتر ایشان گفت: چه دعایی؟گفت: این طفل معصومی که جلو چشم شماست نوه من هست که نه پدر داره و نه مادر، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند..به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش هست، ولی او خیلی از ما دور هست و دسترسی به او مشکل هست و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم. می ترسم این طفل بیچاره و مسکین، خوار و گرفتار شود. پس از الله خواسته ام که کارم را آسان کند..!دکتر ایشان درحالیکه گریه می کرد گفت: به والله که دعای تو، هواپیماها را از کار انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن واداشت. تااینکه من را بسوی تو بکشاند و من بخدا هرگز باور نداشتم که الله عزوجل با یک دعایی این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا می کند و بسوی آنها روانه می کند.وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه می شود، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین وآسمان بجا می ماند...
کلیدواژه ها:

خدا ممنونتم که لیلایم تو هستی

چو جان را داد مجنون وفادار                 به ناکامی به صحرا از غم یار

به گرد نعش او مرغان سراسر             کشیدند خیمه و زنگار از پَر

یکی افتاده بود و بُوش می کرد             یکی سیر رخ نیکوش می کرد

یکی گفتا که زخم مار دارد                   یکی گفتا فراق یار دارد

همه از مرگ او نالان و گریان                 شتابان پَر زنان اندر بیابان

که ناگه شهسواری سوی نخجیر            برون شد از برای صید شبگیر

                               ادامه مطلب...

کلیدواژه ها:
[ یکشنبه 92/6/31 ] [ 8:21 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]

یا امام رضا ادرکنی

دیشب به سرم باز هوای دگر افتاد
در خواب مرا سوی خراسان گذر افتاد
چشمم به ضریح شه والا گهر افتاد
این شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد
با آل علی هر که در افتاد ور افتاد

ادامه مطلب...

کلیدواژه ها:
[ یکشنبه 92/6/31 ] [ 7:55 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]

السلام علیک یا امام الرئوف علیه السلام

باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام

باز هم زائرتان نیستم از دور سلام

با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام

به سلیمان برسد از طرف مور سلام

ادامه مطلب...

کلیدواژه ها:
[ سه شنبه 92/6/26 ] [ 5:0 صبح ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]

 

در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که خداوند هنگامی که بنده‌ای را دوست داشته باشد، او را سخت در بلا غوطه ور می‌سازد[1] ؛ شاید یکی از این بلاها، بیماری‌ها باشد.

جالب است بدانید که طی نمودن دوران بیماری برای بندگان خدا و مؤمنین دارای اجر و پاداش می‌باشد    !

 

 

 

 

    :: پاداش مریض 

 

 

ادامه مطلب...

کلیدواژه ها:
[ یکشنبه 92/5/20 ] [ 1:0 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]

عیدتان مبارک

 

عیدتان مبارک

 


کلیدواژه ها:
[ پنج شنبه 92/5/17 ] [ 11:44 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]

                                                                                علی

در بین شاگردان امام جعفر صادق عده ای از شاگردان، افراد برجسته ای بودند که در علوم مختلف سرآمد بودند و مطیع امام خویش در واقع این شاگردان خلف بودند و در مقابل عده ای از شاگردان امام نا خلف در آمدند و در مقابل امام صادق علم مخالفت برافراشتند و خود را صاحب نظر پنداشتند و در هر کار با امام مخالفت می کردند که یکی از آنها ابو حنیفه است وی مدتی شاگرد امام صادق بوده است و موسس فرقه ای از اهل سنت است وی به قدری با امام مخالف بود که می گفت من در رکوع یک چشمم را باز و دیگری را می بندم که اگر جعفربن محمد چشمش را در رکوع باز کند چشم بسته من در مقابل آن چشم باز باشد و اگر چشمش را در نماز می بندد چشم باز من در مقابل آن چشم قرار گیرد. یعنی من مخالف اویم.
روزی فضل بن حسن کوفی که از شاگردان برجسته امام بود از کنار مسجدی می گذشت که ابوحنیفه امام سنیان در آنجا تدریس می کرد. فضل به دوستش گفت من از اینجا نمی روم مگر او را به مذهب شیعه ملتزم کنم.

پس نزد ابوحنیفه رفت و گفت اى خلیفه مرا برادرى هست از من به سال بزرگتر و رافضى است هرچند باو گویم که بعداز رسول (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فاضلترین مردم ابوبکر است او مى‏گوید علیست به چه طریق او را ملزم کنم.

گفت با برادرت بگو که ابوبکر و عمر در جهاد نزد رسول (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) مى‏نشستند و على در دور جهاد مى‏کرد و این دلالت بر افضلیت آنها مى‏کند، فضل گفت این سخن با برادرم گفتم او گفت پروردگار عالم مى‏فرماید: «فضّل اللّه المجاهدین على القاعدین أجراً عظیماً» پس به موجب این آیه على أفضل است.

گفت با برادرت بگو که چون على را ترجیح مى‏دهى بر ایشان؟ و حال آنکه ایشان در جنب حضرت رسول (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) مدفونند و على دور است.


فضل گفت من این سخن گفتم برادرم این آیه را خواند «یا أیّهاالّذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبىّ إلّا أن یؤذن لکم» و قبر شریف آن حضرت در خانه خودش بود و آنحضرت إذن نداد که ایشانرا در آنجا دفن کنند.

ابوحنیفه گفت باو بگو که عائشه و حفصه إذن دادند که به عوض صداق آنها ایشانرا در آنجا دفن کنند، فضل گفت این سخن را نیز باو گفتم او در جواب این آیه را خواند «یا أیّهاالنبىّ إنّا أحللنا لک أزواجک اللّاتى آتیت اجورهنّ» پس از این آیه معلوم مى‏شود که صداق ایشان در ذمه آن حضرت نبود.

ابوحنیفه گفت: به او بگو که ایشان به علّت میراث در آن تصرف نمودند.

فضل گفت این سخن را نیز گفتم برادرم گفت در مذهب شما، رسول را میراث نباشد و فدک را از فاطمه به این علّت انتزاع نمودند که حضرت رسول فرمود: «نحن معاشر الانبیاء لا نورث فما ترکناه صدقة».

پس در حالتى که دختر رسول (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) میراث نبرد دختران غیر چون از آن میراث ببرند و بر تقدیرى که میراث ببرند حصّه نه زن ثمن مى‏شود و از ثمن حقّ عائشه و حفصه دو مقدار بیضه از زمین نمى‏شود پس چگونه مقدار دو قبر تصرّف ایشان جائز باشد.

ابوحنیفه اعراض کرده گفت «أخرجوه فهو رافضى و لیس أخ له» بیرون کنید این مرد را که خود رافضى است و هیچ برادرى ندارد.

به نقل از http://www.samtekhoda.ir


کلیدواژه ها:
[ پنج شنبه 92/5/17 ] [ 11:39 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]

                       امیرالمومنین علیه السلام

 فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعی روایت کرده : یکی از طلبه های حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشواری غیر قابل تحملّی بود . روزی از روی شکایت و فشار روحی کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)عرضه می دارد : شما این لوسترهای قیمتی و قندیل های بی بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالی که من برای اداره امور معیشتم در تنگنای شدیدی هستم ؟!

شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب می بیند که آن حضرت به او می فرماید : اگر می خواهی در نجف مجاور من باشی اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگی است ، و اگر زندگی مادّی قابل توجّهی می خواهی باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنی ، چون حلقه به در زدی و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :

به آسمان رود و کار آفتاب کند .

پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف می شود و عرضه می دارد : زندگی من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله می دهید !!

 

بار دیگر حضرت را خواب می بیند که می فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع می توانی استقامت ورزی اقامت کن ، اگر نمی توانی باید به هندوستان به همان شهر بروی و خانه فلان راجه را سراغ بگیری و به او بگویی :

به آسمان رود و کار آفتاب کند

پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصری که داشته به فروش می رساند و اهل خیر هم با او مساعدت می کنند تا خود را به هندوستان می رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را می گیرد ، مردم از این که طلبه ای فقیر با چنان مردی ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب می کنند .

وقتی به در خانه آن راجه می رسد در می زند ، چون در را باز می کنند می بیند شخصی از پله های عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتی با او روبرو می شود می گوید :

به آسمان رود و کار آفتاب کند

فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا می زند و می گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایی کنید و پس از پذیرایی از او تا رفع خستگی اش وی را به حمام ببرید و او را با لباس های فاخر و گران قیمت بپوشانید .

مراسم به صورتی نیکو انجام می گیرد و طلبه در آن عمارت عالی تا فردا عصر پذیرایی می شود . فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پرزینت در جای مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصی که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتی به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش برای آنان آماده است .

هنگامی که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جای برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جای ویژه خود نشست .

آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ می شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه می دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکی از آنها را هم که از دیگری زیباتر است برای او عقد می بندم ، و شما ای عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جاری کنید . چون صیغه جاری شد طلبه که در دریایی از شگفتی و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟

راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعری بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم ; به شعرای فارسی زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعرای ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگی به دل نمی زد ، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسی پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتی مطلوب بگوید ، نصف دارایی ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم :

به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند

طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . راجه سجده شکر کرد و خواند :

به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند* به آسمان رود و کار آفتاب کند


کلیدواژه ها:
[ پنج شنبه 92/5/10 ] [ 5:49 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]

داد

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما
وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان
را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها
گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم .
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با
وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟
آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد
می‌زنیم؟ شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا
پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى
هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را
جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد،
این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر
باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با
هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله
قلب‌هاشان بسیار کم است.
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر
بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و
فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه
می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى
نمانده باشد این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست که خدا حرف
نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت می توانی حس کنی اینجا بین
انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه
لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.
لحظات شادی خدا را ستایش کن،

لحظات سختی خدا را
جستجو کن،
لحظات آرامش خدا را مناجات کن،
لحظات دردآور به خدا اعتماد کن،
و در تمام لحظات خداوند را شکر کن


کلیدواژه ها:
[ پنج شنبه 92/5/3 ] [ 5:2 عصر ] [ سیده فاطمه موسوی (81) ]
<   1   2   3   4   5   >>   >  
درباره ی وبلاگ
رضویّون -  دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد

کانون دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد، در سال 1389 تأسیس گردید. این وبلاگ وابسته به این کانون، و محلی است برای هم افزایی فعالیت ها و ایده های قرآنی. ان شاء الله بتوانیم قدمی مؤثر در راه ترویج «انس با قرآن کریم» برداریم.

رضویون در آپارات

ثبت نام نویسندگی وبلاگ رضویّون

حقیقت این است که ما هنوز خیلی از قرآن دوریم...

کد نمادِ ما
ذکر امروز
دانشکده ها
دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم

قرآن و زندگی - وبلاگ شخصی استاد عظیم پور

انجمن علمی دانشجویی دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد

دانشجویان دانشکده علوم قرآنی شاهرود

فاطر - بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران

ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای
بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان
مسجد نما
مدرسه نما
جامع الاحادیث
پایگاه اطلاعرسانی مداح اهل بیت (ع) حسن نجف زاده
اسلام کوئست
مؤسسه فرهنگی بیان هدایت نور
طرحی برای فردا
روشنگری
آمار بازدید
بازدید امروز: 189
بازدید دیروز: 432
کل بازدیدها: 2418235
موسیقی وبلاگ
ایران رمان

ابزار هدایت به بالای صفحه