سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یک روز، یک حدیث
تلاوت برگزیده
تلاوت برگزیده
ابراهیم عقیلی
ورودی 94


سورۀ انعام | آیه 59
به همراه تحلیل استاد ابوالقاسمی


بارگذاری

-----------------------------------------------
تلاوتهای مورد علاقتون رو به
razavyoon@chmail.ir
ارسال کنید. البته تلاوتهای اساتید
و دانشجوهای خودمون اولویت داره.


.:: بایگانی تلاوت ها ::.
تصویر برگزیده
تصویر برگزیده
-----------------------------------------------
تصاویر خاطره انگیزتون رو به
razavyoon@chmail.ir
ارسال کنید تا تو این بخش قرار بگیره.

دوستان عزیز، سلام علیکم
ضمن تسلیت سالروز رحلت حضرت زینب سلام الله علیها، خواستم مسأله ای رو مطرح کنم. لطفا در صورت امکان راهنمایی فرمایید.
در برخی کتب روایی احادیثی وجود دارند که ما را از کسب روزی به وسیله ی قرآن نهی می کنند و این کار را مورد مذمت قرار می دهند. البته در متن برخی از این روایات کسی که به وسیله ی قرائت قرآن کسب روزی کند مذمت شده است.
به عنوان مثال: « حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: قرآن‏خوانان سه گروه‏اند: یکى آنکه قرآن خواند و آن را سرمایه کسب خود کند و پادشاهان را با آن بدوشد و بمردم بزرگى بفروشد....» (أصول الکافی / ترجمه مصطفوى، ج‏4، ص: 435)
و یا روایت دیگری که می فرماید: « مَنْ‏ قَرَأَ الْقُرْآنَ‏ لِیَأْکُلَ‏ بِهِ‏ النَّاسَ‏ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ وَجْهُهُ‏ عَظْمٌ لَا لَحْمَ فِیهِ »
«سکونى گوید: جعفر بن محمّد از پدرانش علیهم السّلام روایت کرد که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: هر کس قرآن را قراءت کند و آن را سبب روزى خویش قرار دهد روز قیامت بیاید در حالى که صورتش استخوانى باشد که در آن گوشت نیست» (کنایه از اینکه با بى‏آبروئى وارد محشر شود). (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال / ترجمه غفارى، ص: 639)

به هر حال جای سؤال اینجاست که حقیری مثل من که مثلا به عنوان معلم قرآن در مدارس و یا مراکز آموزشی قرآن مشغول فعالیت هستیم و کارمان نیز آموزش قرآن (آموزش حفظ، روخوانی، روان خوانی و تجوید) است، آیا شامل این روایات می شویم؟ به هر حال ما نیز در قبال این کار مبالغی را دریافت می کنیم، تکلیف این مبالغ چیست؟ آیا کار ما که به هر حال بیشتر در این  زمینه است اشکالی خواهد داشت و شامل این گونه احادیث خواهد بود؟ چون به نحوی خیلی از افراد مثل من، از راه قرآن کسب روزی می کنیم. حتی اگر بخواهیم دایره را بازتر کنیم، افراد زیادی در جامعه هستند که از راه قرآن کسب روزی می کنند.
از آنجا که در برخی روایات لفظ «قرائت» آمده، آیا فقط کسانی که از راه خواندن قرآن کسب روزی می کنند، مذمت شده اند، یا می توان دایره را بازتر کرد و همه ی کسانی که به نحوی از راه قرآن کسب روزی می کنند را شامل دانست.

با تشکر فراوان از جنابعالی
ملتمس دعا


کلیدواژه ها:
[ یکشنبه 92/3/5 ] [ 6:48 صبح ] [ ابوالفضل کاظمی (86) ]

همین پیش پای رفتنش نوشته بودم که «شفای «عزالدین» را از خدا بخواهیم». شکر خدا حالش بهتر شد و آن نوشته به چاپ نرسید. حالا که عالم مردمیِ شهرمان به سفر بی‌بازگشت خود رفته است، می‌خواهم دستی به سروروی آن نوشته بکشم. ابتدا با خودم می‌گویم باید تمام فعل‌های مضارع را ماضی کنم، ولی یادم می‌آید که «العلماء باقون ما بقی الدهر»؛ تا دنیا دنیاست، عالمان ماندگاراند. پس با همان فعل‌های مضارع می‌نویسم تا حضور همیشه او را بهتر حس کنیم.

  ادامه مطلب...

کلیدواژه ها: شخصیت های مذهبی(1)،

یکی از روزهای سال اول دبیرستان بود. من از مدرسه به خانه بر می گشتم که یکی از بچه های کلاس را دیدم. اسمش مارک بود و انگار همه‌ی کتابهایش را با خود به خانه می برد.

با خودم گفتم: "کی این همه کتاب رو آخر هفته به خانه می بره. حتما ً این پسر خیلی بی حالی است!"

من برای آخر هفته ام برنامه‌ ریزی کرده بودم (مسابقه‌ی فوتبال با بچه ها، مهمانی خانه‌ی یکی از همکلاسی ها) بنابراین شانه هایمرا بالا انداختم و به راهم ادامه دادم.

همینطور که می رفتم،‌ تعدادی از بچه ها رو دیدم که به طرف او دویدند و او را به زمین انداختند. کتابهاش پخش شد و خودش هم روی خاکها افتاد.

عینکش افتاد و من دیدم چند متر اونطرفتر، ‌روی چمنها پرت شد. سرش را که بالا آورد، در چشماش یه غم خیلی بزرگ دیدم. بی اختیار قلبم به طرفش کشیده شد و بطرفش دویدم. در حالیکه به دنبال عینکش می گشت، ‌یه قطره درشت اشک در چشمهاش دیدم.

همینطور که عینکش را به دستش می‌دادم، گفتم: " این بچه ها یه مشت آشغالن!"

او به من نگاهی کرد و گفت: " هی ، متشکرم!" و لبخند بزرگی صورتش را پوشاند. از آن لبخندهایی که سرشار از سپاسگزاری قلبی بود.

من کمکش کردم که بلند شود و ازش پرسیدم کجا زندگی می کنه؟ معلوم شد که او هم نزدیک خانه‌ی ما زندگی می کند. ازش پرسیدم پس چطور من تو را ندیده بودم؟

او گفت که قبلا به یک مدرسه‌ی خصوصی می رفته و این برای من خیلی جالب بود. پیش از این با چنین کسی آشنا نشده بودم... ما تا خانه پیاده قدم زدیم و من بعضی از کتابهایش را برایش آوردم.

او واقعا پسر جالبی از آب درآمد. من ازش پرسیدم آیا دوست دارد با من و دوستانم فوتبال بازی کند؟ و او جواب مثبت داد.

ما تمام اخر هفته را با هم گذراندیم و هر چه بیشتر مارک را می شناختم، بیشتر از او خوشم می‌آمد. دوستانم هم چنین احساسی داشتند.

صبح دوشنبه رسید و من دوباره مارک را با حجم انبوهی از کتابها دیدم. به او گفتم:" پسر تو واقعا بعد از مدت کوتاهی عضلات قوی پیدا می کنی،‌با این همه کتابی که با خودت این طرف و آن طرف می بری!" مارک خندید و نصف کتابها را در دستان من گذاشت..

در چهار سال بعد، من و مارک بهترین دوستان هم بودیم. وقتی به سال آخر دبیرستان رسیدیم، هر دو به فکر دانشکده افتادیم. مارک تصمیم داشت به جورج تاون برود و من به دوک.

من می دانستم که همیشه دوستان خوبی باقی خواهیم ماند. مهم نیست کیلومترها فاصله بین ما باشد.

او تصمیم داشت دکتر شود و من قصد داشتم به دنبال خرید و فروش لوازم فوتبال بروم.

مارک کسی بود که قرار بود برای جشن فارغ التحصیلی صحبت کند. من خوشحال بودم که مجبور نیستم در آن روز روبروی همه صحبت کنم.

من مارک را دیدم.. او عالی به نظر می رسید و از جمله کسانی به شمار می آمد که توانسته اند خود را در دوران دبیرستان پیدا کنند.

حتی عینک زدنش هم به او می آمد. همه‌ی دخترها دوستش داشتند. پسر، گاهی من بهش حسودی می کردم!

امروز یکی از اون روزها بود. من میدیم که برای سخنرانی اش کمی عصبی است.. بنابراین دست محکمی به پشتش زدم و گفتم: " هی مرد بزرگ! تو عالی خواهی بود!"

او با یکی از اون نگاه هایش به من نگاه کرد( همون نگاه سپاسگزار واقعی) و لبخند زد: " مرسی".

گلویش را صاف کرد و صحبتش را اینطوری شروع کرد: " فارغ التحصیلی زمان سپاس از کسانی است که به شما کمک کرده اند این سالهای سخت را بگذرانید. والدین شما، معلمانتان، خواهر برادرهایتان شاید یک مربی ورزش.... اما مهمتر از همه، دوستانتان....

من اینجا هستم تا به همه ی شما بگویم دوست کسی بودن، بهترین هدیه ای است که شما می توانید به کسی بدهید. من می خواهم برای شما داستانی را تعریف کنم."

من به دوستم با ناباوری نگاه می کردم، در حالیکه او داستان اولین روز آشناییمان را تعریف می کرد. به آرامی گفت که در آن تعطیلات آخر هفته قصد داشته خودش را بکشد. او گفت که چگونه کمد مدرسه اش را خالی کرده تا مادرش بعدا ً وسایل او را به خانه نیاورد.

مارک نگاه سختی به من کرد و لبخند کوچکی بر لبانش ظاهر شد.

او ادامه داد: "خوشبختانه، من نجات پیدا کردم. دوستم مرا از انجام این کار غیر قابل بحث، باز داشت."

من به همهمه‌ ای که در بین جمعیت پراکنده شد گوش می دادم، در حالیکه این پسر خوش قیافه و مشهور مدرسه به ما درباره‌ی سست ترین لحظه های زندگیش توضیح می داد.

پدر و مادرش را دیدم که به من نگاه می کردند و لبخند می زدند. همان لبخند پر از سپاس.

من تا آن لحظه عمق این لبخند را درک نکرده بودم.

 

هرگز تاثیر رفتارهای خود را دست کم نگیرید. با یک رفتار کوچک، شما می توانید زندگی یک نفر را دگرگون نمایید: برای بهتر شدن یا بدتر شدن.

خداوند ما را در مسیر زندگی یکدیگر قرار می دهد تا به شکلهای گوناگون بر هم اثر بگذاریم.

دنبال خدا، در وجود دیگران بگردیم.


کلیدواژه ها:

با سلام به دوستان 
امروز برای شما مقاله ای در رابطه با وب گردی و رعایت موارد امنیتی مرتبط با آن آماده کرده ام و تو صیه می کنم این آموزش مفید و کاربردی را حتما مطالعه فرمایید

هدیه این آموزش : صلوات بر محمد و آل محمد 
دانلود : 637 کیلوبایت

افزونه wot


کلیدواژه ها: کامپیوتر و اینترنت(10)،

[ چهارشنبه 92/3/1 ] [ 5:58 صبح ] [ روح الله افتخاری (86) ]
<   1   2   3  
درباره ی وبلاگ
رضویّون -  دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد

کانون دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد، در سال 1389 تأسیس گردید. این وبلاگ وابسته به این کانون، و محلی است برای هم افزایی فعالیت ها و ایده های قرآنی. ان شاء الله بتوانیم قدمی مؤثر در راه ترویج «انس با قرآن کریم» برداریم.

رضویون در آپارات

ثبت نام نویسندگی وبلاگ رضویّون

حقیقت این است که ما هنوز خیلی از قرآن دوریم...

کد نمادِ ما
ذکر امروز
دانشکده ها
دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم

قرآن و زندگی - وبلاگ شخصی استاد عظیم پور

انجمن علمی دانشجویی دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد

دانشجویان دانشکده علوم قرآنی شاهرود

فاطر - بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران

ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای
بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان
مسجد نما
مدرسه نما
جامع الاحادیث
پایگاه اطلاعرسانی مداح اهل بیت (ع) حسن نجف زاده
اسلام کوئست
مؤسسه فرهنگی بیان هدایت نور
طرحی برای فردا
روشنگری
آمار بازدید
بازدید امروز: 80
بازدید دیروز: 464
کل بازدیدها: 2418590
موسیقی وبلاگ
ایران رمان

ابزار هدایت به بالای صفحه