من مى خواهم از دو شکل حمایت فاطمه (س) خلاصه اى بیاورم: یکى حمایتهاى تاریخى و فراموش شده و توجیه شده و دیگرى حمایتهاى زنده که تا امروز رسا و گویاست.
کوچه هاى سرد مدینه و خانه هاى بى بار انصار و در کوبه هاى مکرر و سرهاى ذلیل و زبانهاى بسته، گواه فاطمه (س) است، همانطور که دیوار مسجد و شعلهى سرکش و در سوخته و پهلوى شکسته و فرزند در خون نشسته، به شهادت ایستاده اند. ولى مى توان از این شهادت و گواهى، خاموش گذشت و یا آنها را توجیه کرد؛ که گلایه از دوست بوده و شکایت از حبیب و بقیه پرگویى رافضى و آتش افروزى خارجى است. «2»
اما شکل دوم حمایت فاطمه (س)، قبر پنهان و کلام گویا و فریاد سنگین اوست؛ که از گذشته تا امروز را پرکرده اند و در تمامى محکمه ها به گواهى ایستاده اند و به شهادت زبان باز دارند.
رسول خدا، تنها یک یادگار دارد؛ که سیدة النساء است، که بضعة الرسول است، که ام ابیها ست؛ که محبوب خداست. و رضا و سخط خدا به رضا و سخط او گره خورده است. «3» و همین نشان مى دهد که او جز رضایت و سخط خدا، رضایت و سخطى ندارد. و از هرگونه انگیزه دنیایى و نفسانى و شیطانى جداست و همین نشان مى دهد که معصوم است و صادق است و ذوالشهادت است.
این یادگار رسول در جوانى- نمى گوییم مظلوم و مقتول- که لااقل به گونه اى مرموز و مجهول در خاک رفته و حتى از قبر او هیچ نشانى نمانده. و معلوم نیست که در مسجد است، که در کنار رسول (ص) است، که در بقیع است! این بى نشانى، نشان چیست؟
آیا نشان قهر فاطمه (س) و دنیا طلبى فاطمه (س) و زیاده خواهى فاطمه (س) است؟
این از چه حکایت مى کند؟ از تجاوز فاطمه (س) و از عدالت و قاطعیت خلفاء، که حتى بر زیاده طلبىهاى تنها یادگار رسول (ص) شمشیر مى کشند و بر بازوى او مثل دُمْلُج «4» مى گذارند و آتش مى افروزند و خانه را مى سوزانند، حتى اگر فاطمه (س) در آن باشد ... «5»
آنها که بر تجاوز خالد و قتل و فتنه و زناى او نیاشفتند «6» و آنها که بر چپاول معاویه در شام آن هم به مدت بیست سال چشم فرو بستند، آن هم در هنگامى که ابوهریره و الاغ لخت او را با قانون از کجا آورده اى، محاکمه مى کردند. «7» آنها فاطمه (س) را متجاوزتر و زیاده طلبتر از خالد و معاویه مى دانستند و یا او را تنهاتر و محدودتر از ابوهریره حاکم بحرین به حساب مى آوردند؟!
در هر حال این یک گواه است که شهادت مى دهد که فاطمه (س) با سردمداران همراه نبوده و از آنها رضایت نداشته و بر آنها غضب کرده، حتى پس از مرگش از حضور آنها نفرت داشته است و قبرش را پنهان مى خواسته است...
اما رنج تو را، فقط پس از تولد تمامى وارثان زمین، مى توان شمرد.
......
مرا که رنج حقیرى به زمین مى دوخت
و شادى احمقى به آسمان مى کشید،
تو در دامنى پروریدى که حلم و هدایت را پرورید.
و فریاد روشن و پیام تهاجم را.
......
از چشمه سار دستهاى مهربان تو
مرگ هم، آب زندگى مى نوشد ...
یَا فَاطِمَةَ الزَّهْرَاء اغیِثِینِى ...
____________________________________________________________
(1) چشمه در بستر، آقایى، ص 21.
(2) از ابن ابى الحدید منصف تا خطیب مغرض از این گونه تحلیلها مىبینید.
(3) من لایحضره الفقیه، صدوق، ج 4، ص 125؛ مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 112؛ سقیفه و فدک، جوهرى، ص 119.
(4) زیورى که بر بازو مى بندند.
(5) الهدایة الکبرى، حسین بن حمدان، صص 179 و 407؛ بحارالانوار، ج 28، صص 27 و 317.
(6) تاریخ طبرى، ج 3، ص 297؛ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 131؛ فتوح، ابن اعثم، ج 1، ص 20.
(7) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 104؛ طبقات الکبرى، ابن سعد، ج 44، ص 90.