احسن الحال و بهترین حال ها کدام است؟یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَالِ.[1] با تبریک سال نو از صاحب دلها و دگرگونی ها می خواهیم که سال جدید را سال دگرگونی دل ها به سوی خود قرار دهد و از هر چیز که رنگ غیر حق داشته آزاد نماید و بر حق حق ثابت قدم بگرداند . در آغاز هر سال نوی این زمزمه استاد به گوشمان فراخوانده می شود و همه را به تفکر وا می دارد و دل ها را به خود می گیرد و می لرزاند که در کنار تحول ها؛ تحول در انسان ؛مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ و تحول در جهان ؛ مُحَوِّلَ الْحَوْلِ. باید به ثبات و ظرفیت و وسعت رسید و از اسارت موقعیت ها آزاد شد و به کوثر موضع گیری ها رسید که این همان احسن الحالی است که از ما خواسته اند به عدد روز های سال آن را در روز نوروز طلب کنیم.[2] ایشان می گویند: بهترین حال، حال کسى است که مىداند در هر حالتى چه بکند و در هر موقعیتى چگونه موضع بگیرد. بهترین حال حالت کسى است که در گرو حالتها نیست. و وابسته به شرایط و موقعیتها نیست. درس خودش را مىشناسد و درس خودش را مىآورد.[3] و ایشان در جای دیگری از این درس گرفتن می گوید که چگونه از بهار درس می گیرند و می فرمایند: انسان در یک نگاه مىتواند عظمت و قدر خویش را بشناسد و از قناعتها و سستىهایش آزاد گردد. او مىبیند تمام هستى به او منتهى شده و مسخّر او هستند ... همه به او رسیدهاند ... حال او دوباره به عقب باز گردد ... به سوى همانها، همانهایى که براى او بودهاند. او مىبیند از سنگ، از خاک، از خورشید، از شاخهها و درختها، جلوتر است اما نه جوشش دارد و نه رویش و نه جنبش و نه شکوفه و نه کوششى. سنگها فجر داشتهاند و شکافته شدهاند، اما من فجرى نداشتهام و نجوشیدهام ... خاکها این همه رویاندهاند، اما من رویشى نداشتهام. خورشیدها، این همه حرکت و جنبش، این همه بخشش و دهش داشتهاند، اما من هیچ نورى و حرارتى و هیچ شورى و جنبشى، نیافریدهام ... وقتى هنگام بهار، به باغ مىرفتم و شاخهها را غرق در شکوفه مىدیدم، راستى شرمم مىآمد که چندین بهار بر ما گذشته و هنوز چوبیم ... ولى چوبهاى مرده شکفتهاند و در گُل، غرقند ...[4]
و درسی را که از تحول نعمت ها می گیرند این گونه توضیح می دهند: تلقى از انسان، او را به غیب، به روز دیگر، به الله و به وحى و به حجّت گره مىزند و انتظار را تفسیر جدید و عمیقى مىکند، که حتى در متن رفاه و عدل و در متن سامان و فراغت، آدمى را بىقرار و منتظر مىسازد و در متن نظام نوین جهانى و با دستیابى هر فردى به سیستمهاى پیشرفته، باز او را به غربت، به دیوار و حتى به التهاب و دلهره گره مىزند. چون مىداند که از این همه رفاه و عیش و راحت باید جدا شود، که تحول نعمتها و تحول حالتها را مىشناسد و مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ را مىبیند. و همین معنا، اساس گرایش انسان مقتدر و دانشمند و مسلط را به مذهب توضیح مىدهد. چون بر فرض حیرت زدایى علم و اشتغال قدرت و صنعت، آدمى با این امکانات زودتر به محدودهها مىرسد و دیوارها را تجربه مىکند و احساس غربت و تنهایى فریادش را بلند مىنماید.[5] وقتی آیه یَوْمَ لایَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُون الّا مَنْ اتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ[6]تلاوت می کنند از رابطه قلب سلیم با احسن الحال به این زیبایی سخن می گویند: چگونه سر بلند کنیم و بخواهیم که هیچ چیز را باقى نگذاشتهایم، حتّى از دل خود که باید قلمرو حکومت حق و عرش خدا باشد بتخانه درست کردهایم، آنجا که او سلامت قلب ما را مىخواهد و با صراحت مىگوید هیچ چیز براى شما کارگشا و نافع نیست مال و فرزند شما به کار شما نمىآید، من چه آوردهام؟ «یَوْمَ لایَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُون الّا مَنْ اتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ». تنها هنگامى این امکانات و نعمتها نافع مىشود که تو با قلب سالم به سوى خدا بیایى. و قلب سالم قلبى است که رشید است که رشد، علامت سلامت است. و رشد به وسعت و وسعت به احاطه مىرسد. و دلى که احاطه داشته باشد صبور است و ثابت است به بهترین احوال دست مىیابد که در دعا مىخواهى: «حَوِّلْ حالَنا الى احْسَنِ الْحال».[7]
احسن الحال آن است که بار ولی را برداشت و از هر دو جهان آزاد گشتاستاد با تلاوت آیه سوره حدید «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ >> . می فرماید: رفت و آمد امکانات نباید رنج و فرح را به دنبال بیاورد. مىبینى که چگونه نگاه حق در این مفهوم گسترده، در جهان و جامعه و انسان و اهداف و آرمانها اثر مىگذارد و تحول ایجاد مىکند. تحولى که رؤیایى و ذهنى نیست بل براساس واقعیت متحول جهان و حالتهاى متحول انسان استوار است که در این دنیاى متحول اینگونه استوارى و ثبات، شدنىاست، که در دنیاى متغیرها، روابط ثابت وجود دارد؛ « حَوِّلْ حالَنا الى احْسَنِ الْحال »؛ آنجا که با توجه به ساخت و بافت انسان، آدمى نمىتواند تمام موقعیتها را در دست بگیرد، مىتواند موضعگیرىها را در دست داشته باشد که این واقع بینى، آدمى را به این مرحله مىرساند که با ذهنیت و با زاویهى دید و برخوردش، با بدها، خوب برخورد کند و از رنجها راحتى بردارد.[8] راستى سؤال ایناست: چه کنیمکه در برابر رنج، در برابر تهدید و فشار و در برابر تکلیف و بار امانت، صبور باشیم و بتوانیم تحمل کنیم و از راه چشم نپوشیم؟ «انّ امرَنا صَعب مُستَصعَب لایَحتَمله الّا مَلَک مُقرَّب او مؤمن امتَحَن اللّه قَلبَه لِلایمان». تحمل ولایت و صبورى در برابر امانت و تکلیف، یا شهود تمام مىخواهد و یا عشق مبتلا. شهود تمامى راه و تمامى مشکلات به انسان آمادگى مىدهد، که عالم به موسى مىگوید: «کَیف تَصبر عَلى مالَم تُحِط به خُبَراً»؛چگونه مىتوانى صبور باشى بر آنچه به آن احاطه و آگاهى ندارى. ملک مقرب شهود دارد و به آینده وقوف دارد. این شهود و وقوف نسبت به آینده مىتواند احتمال و تحمل را تحقق بخشد. و مؤمن ممتحن به عاشقى مىگویند که همراه عشق به ریاضت و محنت و ورزش روىآورده و آماده گردیدهاست. گام اول، عشق است. آدمى باید به خودش ایمان بیاورد و خودش را باورکند تا بتواند خدارا، غیب را، یوم الآخر و وحى را تحمل کند و بخواهد. مادام که آدمى بهرفاه و امن و رهایى چشم دارد، به حکومتى بالاتر از این حکومتها و به سرپرستى بزرگتر از همینها روى نخواهد آورد. اما اگر تحول نعمتها و تحول حالتها و نظام و سنتها ما را به وسعت و ظرفیت و ظرافت برخورد رساند و از آرمان رفاه متحول و امن مضطرب و قوانین مسلط بالاتر آورد و به موضعگیرى مناسب به جاى موقعیت مناسب کشاند و احْسَنِ الْحال را اینگونه به ما فهماند، مىتوان به حکومت و حاکمى دیگر روىآورد و مىتوان ولایت علوى را تحمّل کرد و...[9] حال چگونه می شود سال را بدون حضور تو آغاز کرد یا بَقِیَّة اللَّهِ
[1] - زاد المعاد - مفتاح الجنان؛ ص: 328 مجلسى دوم [2] - در روایت آمده که نوروز 360 بار این دعا خوانده شود [5] - تو مىآیى، ص: 16 [6] - سوره آیه:89 [7] - قیام، ص: 189 [8] - وارثان عاشورا، ص: 107 [9] - وارثان عاشورا، ص: 288 [ یکشنبه 93/12/24 ] [ 7:4 عصر ] [ علی اصغر هادی (93) - عضو افتخاری ]
|
||