بسم الله الرحمن الرحیم سال 85 بود ما ورودی سال 82 بودیم همیشه شبها به قصد زیارت حرم و شرکت در جلسه قران به حرم میرفتیم یکی از جلساتی که ما خیلی علاقه داشتیم درآن شرکت کنیم جلسه استاد حاج مرتضی فاطمی بود . در همون روزها که ما در جلسه شرکت می کردیم یک شب من دیرتر در به اون جلسه رسیدم وقتی وارد اتاق جلسه شدم اون جایی که همیشه اونجا می نشستم پر شده بود آخه ما همیشه روبروی استاد می نشستیم وتقریبا جای نشستنمون معلوم بود اونشب دیدم اونجا رونشته بودن چند لحظهای سر پا بودم تا یک جایی پیدا کنم که استاد اشاره کرد بیا اینجا ومن کنار استاد نشستم اخر قران بود جزء سی ام قران همه خواندن و من نفر اخر بودم قران به اخر رسیده بود و سوره اخلاص به من افتاد بعد استاد لبخندی زد و گفت خوب اقای حسینی پس میخواهی بری مکه من خیلی تعجب کرده بودم و نمی فهمیدم استاد چی میگه به خاطر همین لبخندی زدم وچیزی نگفتم بعد خودش گفت در اینجا دارالحفاظ رسم بر اینکه هر کس سوره اخلاص رو بخواند تا سال اینده مکه خواهد رفت.خلاصه من سوره اخلاص رو خواندم و بعد از زیارت برگشتم خوابگاه. بعد چند روز مادرم تماس گرفت و گفت در تلویزیون دیدیم که برای عمره دانشجویی ثبت نام میکنند شما اسمتو نوشتی گفتم نه هنوز برای من زود هست که قبل از شما به حج برم مادرم گفت پدرت گفته حتما باید اسمتو بنویسی هر چی تلاش کردم که اسممو ننویسم نشد بالاخره راضی شدم و اسممونوشتم و در قرعه کشی نفر اول اسم من درامد .خیلی خوشحال شدم اونجابود که حرف استاد فاطمی افتادم. ودر تابستان همان سال همراه کاروان دانشجویی به سفر حج مشرف شدم . این از بهترین خاطرات دانشجویی من در طول دوره تحصیلم بود.
[ سه شنبه 93/10/16 ] [ 6:58 صبح ] [ سید حسین حسینی (82) ]
|
||