بسم الله الرحمن الرحیم امان از حرف مردم! برای خیلی از ما، حرف دیگران خیلی مهم است. گاهی به خاطر خوش آمد دیگران دست به کارهایی می زنیم که هیچ عاقلی تن به آن نمی دهد. وقتی کمی با دقت به دور و برمان نگاهی می اندازیم، زندگی هایی را می بینیم که به خاطر حرف مردم از هم پاشیده و دیگر اثری از آن باقی نمانده است. گاهی نیز فردی را می بینیم که به خاطر جا نماندن از مسابقه بی پایان مدل ماشین و موبایل و لباس، خود و خانواده اش را بیچاره کرده است. برخی از اوقات هم خانواده هایی را می بینیم که به جای کیفیت بخشیدن به زندگی مادی و معنوی خود، زندگی خود را وقف چشم ها و گوش های مردم کرده اند. حکایت از این قرار است که روزی یکی از اصحاب خوب امام رضا(ع) به نام یونس بن عبد الرحمن، نزد ایشان حاضر بود. در همین هنگام عده ای از مردم بصره برای شرفیابی به محضر آن حضرت(ع)، اجازه خواستند. امام(ع) به یونس اشاره نمودند تا در اتاق مجاور پنهان شود و تا زمانی که ایشان اجازه نفرمودند داخل مجلس نشود. آنگاه به بصری ها اجازه وارد شدن دادند. وقتی آنها خدمت حضرت(ع) رسیدند، شروع کردند به سخن گفتن درباره یونس و بدگویی درباره وی را به اوج خود رساندند. سپس از حضرت خداحافطی کرده و خارج شدند. پس از رفتن ایشان، حضرت به یونس اجازه فرمودند تا داخل شود. یونس که سخنان بصری ها برایش بسیار گران بود، با چشمانی اشکبار نزد امام رئوفمان رسید و گفت: فدایتان شوم! من می خواهم از خودم در خصوص این سخنان دفاع کنم. امام رضا(ع) در حالی که او را دلداری می داد به او فرمود: ای یونس وقتی امام تو از تو راضی است، چکار داری که دیگران چه می گویند؟ آن حضرت پس از اینکه او را نصیحت کردند به وی فرمودند: ای یونس اگر در دست راستت دُرّی باشد و مردم بگویند سرگین است یا بالعکس آیا برای تو تفاوتی دارد؟ ای یونس تو نیز اگر در راه صحیح قدم برداری و امامت از تو راضی باشد،گفته مردم به تو ضرری نمی رساند![1] این است نسخه شفا بخشی که ما را از شرّ حرف مردم حفظ می کند. پس چه خوب است، برای انجام کارهایمان به جای رضایت مردمی که هیچ وقت راضی نمی شوند، رضایت امام زمانمان را جلب کنیم که مسلماً رضایت خدا و پیامبر او (ص) نیز در همین است. [1]. حَدَّثَنِی آدَمُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ حَسَنٍ الدَّقَّاقُ النَّیْسَابُورِیُّ، قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى السَّمَّانُ، قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ، عَنْ أَخِیهِ جَعْفَرِ بْنِ عِیسَى، قَالَ، کُنَّا عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) وَ عِنْدَهُ یُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، إِذَا اسْتَأْذَنَ عَلَیْهِ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ، فَأَوْمَى أَبُو الْحَسَنِ (ع) إِلَى یُونُسَ: ادْخُلِ الْبَیْتَ! فَإِذَا بَیْتٌ مُسْبَلٌ عَلَیْهِ سِتْرٌ، وَ إِیَّاکَ أَنْ تَتَحَرَّکَ حَتَّى تُؤْذَنَ لَکَ! فَدَخَلَ الْبَصْرِیُّونَ وَ أَکْثَرُوا مِنَ الْوَقِیعَةِ وَ الْقَوْلِ فِی یُونُسَ، وَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) مُطْرِقٌ، حَتَّى لَمَّا أَکْثَرُوا وَ قَامُوا فَوَدَّعُوا وَ خَرَجُوا: فَأَذِنَ لِیُونُسَ بِالْخُرُوجِ، فَخَرَجَ بَاکِیاً فَقَالَ: جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ إِنِّی أُحَامِی عَنْ هَذِهِ الْمَقَالَةِ وَ هَذِهِ حَالِی عِنْدَ أَصْحَابِی! فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ (ع): یَا یُونُسُ وَ مَا عَلَیْکَ مِمَّا یَقُولُونَ إِذَا کَانَ إِمَامُکَ عَنْکَ رَاضِیاً! یَا یُونُسُ حَدِّثِ النَّاسَ بِمَا یَعْرِفُونَ، وَ اتْرُکْهُمْ مِمَّا لَا یَعْرِفُونَ، کَأَنَّکَ تُرِیدُ أَنْ تُکَذَّبَ عَلَى اللَّهِ فِی عَرْشِهِ، یَا یُونُسُ وَ مَا عَلَیْکَ أَنْ لَوْ کَانَ فِی یَدِکَ الْیُمْنَى دُرَّةٌ ثُمَّ قَالَ النَّاسُ بَعْرَةٌ أَوْ قَالَ النَّاسُ دُرَّةٌ، أَوْ بَعْرَةٌ فَقَالَ النَّاسُ دُرَّةٌ، هَلْ یَنْفَعُکَ ذَلِکَ شَیْئاً فَقُلْتُ لَا، فَقَالَ: هَکَذَا أَنْتَ یَا یُونُسُ، إِذْ کُنْتَ عَلَى الصَّوَابِ وَ کَانَ إِمَامُکَ عَنْکَ رَاضِیاً لَمْ یَضُرَّکَ مَا قَالَ النَّاسُ.(شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال (معروف به رجال کَشّی)، تحقیق حسن مصطفوی، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، 1490 ه ق، ص 487.)
کلیدواژه ها:
[ یکشنبه 94/9/29 ] [ 11:15 عصر ] [ دکتر محمد عاشوری (91 ارشد) ]
|
||