در ایام رحلت جانگداز امام امت مناسب دیدم مطلبی با محوریت قرآن و امام خمینی بذارم که تقدیم می شود به روح ملکوتی آن عزیز و سربازان شهیدشتاویل قرآن از دیدگاه امام خمینى (ره)
دکتر احمد عابدى
عضو هیات علمى دانشگاه قم
چکیده
این مقاله پس از بیان معنى تاویل قرآن کریم به ضرورت آن از نظر عقلى ونقلى پرداخته و دیدگاههاى مختلف مسلمانان را در مورد تاویل بیان کردهاست. آنگاه به تفاوت تاویل و تفسیر پرداخته و چون تاویل را قسیم تفسیردانسته است، هیچکدام از تاویلات عرفانى را تفسیر به راى نشمرده است;سپس روش امام خمینى در تاویل قرآن را تطابق دادن بین کتاب تدوین وکتاب تکوین دانسته است و نمونههایى را به عنوان شاهد بر این روش بیانکرده است.
کلید واژهها: تاویل، تفسیر، تشبیه و تنزیه، راسخان در علم، کتاب آفاقى،کتاب انفسى، کتاب تدوینى.
1. مقدمه
تفسیر قرآن کریم از همان ابتداى نزول مورد توجه مسلمانان بوده و هر کس باندازهفهم و استعداد خود به شرح و توضیح آیات شریفه اهتمام مىورزید. ولى مسالهتاویل قرآن - با آنکه مکرر در آیات شریفه بیان شده است - همیشه با نوعى تردید وشک همراه بوده و دیدگاههاى غیر معتدل در مورد آن اظهار شده است. به همینجهت ما ابتدا ضرورت تاویل و تفاوت آن را با تفسیر بیان کرده و سپس دیدگاههاىامام خمینى را در مساله تاویل قرآن توضیح مىدهیم.
2. ضرورت تاویل
تاویل در لغت پایان و سرانجام چیزى را گویند و در روایات باطن قرآن را تاویل آندانستهاند. مثلا در روایات متعددى آمده است که قرآن داراى ظاهر و باطنى است[1]و در روایات دیگرى آمده است که: «ظهره تنزیله و بطنه تاویله[2] »; باطن قرآن همان تاویل آن است.
و اما قرآن کریم در سوره آل عمران تنها به وجود تاویل براى تمام قرآن یا براى آیاتمتشابه و اینکه آن تاویل را غیر از خداوند و راسخان در علم کسى نمىداند، تصریحشده است.[آل عمران، آیه7] ولى از آیه شریفه «یوم یاتى تاویله»[اعراف، آیه7] و «هذاتاویل رؤیاى من قبل»[یوسف، آیه] استفاده مىشود که تاویل همان واقعیتخارجىاست که فراتر از الفاظ و عبارتها است. نفس ظهور امام زمان علیه السلام و یا روزقیامت تاویل قرآن است و نیز آمدن حضرت یعقوب با همسر و فرزندان خود نزدحضرت یوسف علیه السلام تاویل آن خواب حضرت یوسف است.
مرحوم سید حیدر آملى مىگوید: «تاویل قرآن عقلا و نقلا واجب است»[3] .
متاسفانه پس از این عبارت قسمتى از کتاب او از بین رفته است و دلیل او بر این مدعامعلوم نیست; اما مىتوان ادعا کرد که آیات فراوانى در قرآن کریم وجود دارد که اگراین آیات تاویل نشوند و بر واقعیتى فراتر از الفاظ و عبارتها حمل نشوند، تشبیه وتجسیم لازم آمده و نسبتهاى ناروا به خداى متعال داده خواهد شد. عبارتهایى ازقبیل «وجه الله»، «یدالله»، «جنب الله»، «روح الله»، «نفس»، «سمع»، «بصر»، «قول»،«کلام»، «مجىء»، «استواء»، «غضب»، «سخط»، «مکر»، «استهزاء»، «خدعه»، «نسیان»و... در قرآن کریم و روایات بکار رفته و معمولا این کلمات با لوازم مادىبهکار مىروند و نسبت دادن آنها به خداى متعال معنایى غیر از معناى معهود ذهنىرا مىطلبد.
ملا صدرا دیدگاههاى مختلف را در باب تاویل آیات متشابهى که اثبات ید یااستواء بر عرش نموده است چنین گزارش نموده است: «روش اهل لغت و اهلحدیثحنبلیان آن است که به ظاهر الفاظ تمسک مىکنند، هر چند بر خلاف عقلباشد. ولى روش اصحاب فکر آن است که این آیات را طورى تاویل نمایند که با فکرآنان هماهنگ باشد. معتزلیان در مباحث مربوط به مبدا طرفدار تنزیه بوده و این آیاترا تاویل مىکنند; ولى در مباحث مربوط به معاد این الفاظ را بر همان ظاهر خود ابقامىنمایند; اما روش صحیح آن است که این آیات نه بر تشبیه و نه بر تنزیه حملنشود»[4] .
وهابیان هرگز به سراغ تاویل نمىروند. عبدالعزیز بن باز مىگوید: «ما معتقدیم کهخداوند صورتى داراى جلال و جمال داشته و نیز معتقد هستیم که خداوند دو چشمحقیقى دارد و به اتفاق اهل سنت چشمان خداوند دو عدد است و نیز معتقد هستیم کهخداوند دو دستبزرگ و با کرامت دارد[5] ».
چنانکه روشن است این کلام بر تشبیه خداوند به خلق و جسمانى معرفى کردنخداى متعال و در نتیجه محدود شدن خداوند و ترکیب و همراه نقص دانستنصراحت دارد و انکار تاویل نتیجهاى غیر از این نخواهد داشت.
برخى نیز گفتهاند «تاویل قرآن کریم اصلا جایز نیست و آن را تنها در سه حدیثپذیرفتهاند: 1- الحجر الاسود یمین الله فى الارض; حجراسود دست راستخدا درزمین است; 2- قلب المؤمن بین اصبعین من اصابع الرحمان; دل مؤمن میان دوانگشت از انگشتان خداى مهربان است; 3- انى لاجد نفس الرحمان من جانبالیمن»[6] ; من دم خداى مهربان را از سمتیمن مىیابمبا توجه به آنچه گذشت روشن شد که چهار نظر مشهور در باب تاویل قرآنوجود دارد:
1 - افراط برخى از معتزله و نیمه فیلسوفانى که تمام آیات مربوط به توحید و معادرا تاویل و بر غیر ظاهرشان حمل مىنمایند.
2 - تفریط حنبلیان که تمام ظواهر الفاظ را پذیرفته و بر همان معناى ظاهر الفاظحمل کردهاند; گویا که قرآن هرگز تاویل ندارد.
3 - نیمه اعتدال که در میان عالمان شیعى نیز دیده مىشود که آیات مربوط بهتوحید را تاویل مىکنند; اما آنچه را مربوط به معاد و نعمتهاى بهشتیا عذابجهنم استبر ظاهر آن حمل مىکنند.
4 - اعتدال واقعى: محى الدین ابن عربى مىگوید: «هر صورت حسى داراى یکروح معنوى است و صورت حسى آن ظاهر، و روح معنوى آن باطن است و صورتىدر زیر دارد آنچه در بالاستى; به این جهتباید همیشه بین ظاهر و باطن جمع نمود ومقصود از عبرت نیز همین عبور از ظاهر به باطن است و آنانکه بر ظاهر جمودمىورزند، از صورت ظاهر هرگز عبور ننموده و عبرت گرفتن را تنها به تعجبنمودن منحصر دانستهاند[7] ».
فقهاى بزرگ معمولا در برابر تاویل موضع منفى گرفته و باب تاویل قرآن رابستهاند، شاید بتوان گفتحق نیز با آنان است; زیرا مدعیان دروغگو در اینجا فراواناست و برخى براى آنکه دستبرداشتن خود از ظواهر شرع را توجیه نمایند به سراغتاویل مىروند. در عین حال باید گفت: گرچه سوء استفاده از آن نیز فراوان بودهاست، اصل تاویل حق و غیر قابل انکار است.
3. تفاوت تفسیر و تاویل
تفسیر آشکار کردن مراد و معناى الفاظ است، بویژه الفاظى که مدلول آنها روشننباشد. امام خمینى مىفرماید: «به طور کلى معناى تفسیر آن است که شرح مقاصد آنکتاب را بنماید و مهم، بیان منظور صاحب کتاب باشد. این کتاب شریف که به شهادتخداى تعالى کتاب هدایت و تعلیم است و نور طریق انسانیت استباید مفسر در هرقصه از قصص آن بلکه هر آیه از آیات آن جهت اهتداء به عالم غیب و حیث راهنمایىبه طریق سعادت و سلوک طریق معرفت و انسانیت را به متعلم بفهماند. مفسر وقتىمقصد از نزول را به ما بفهماند مفسر است; نه سبب نزول; آن طور که در تفاسیر وارداست[8] ».
اگر معناى تفاسیر همان باشد که امام خمینى ادعا کرده استباید گفت: «تاکنونتفسیرى براى کتاب خدا نوشته نشده است[9] ». زیرا آنگونه که امام خمینى فرمودهاست. فراگیرى نکتههاى بدیع و بیان و وجوه اعجاز و شان نزول آیات و زمان نزول ومکى و مدنى و اختلاف قراءات و اختلافات مفسرین و یادگیرى قصص و حکایات واطلاع از تاریخ گذشتگان همه اینها از مقصود و مراد واقعى قرآن به دور است و حتىموجب حجاب و غفلت از قرآن کریم مىباشد[10] تفسیر حقیقى قرآن وظیفه اصلىاست و از عهده انسانهاى ضعیف خارج است و آنچه که ذکر مىشود تنها به عنواناحتمالى بیش نیست[11] ، و هر کدام در جاى خود خوب است; اما نباید به آنها بسندهنمود و مقصود قرآن را به آن منحصر دانست[12] .
از این کلمات که از حضرت امام خمینى نقل شد، استفاده مىشود که مراد ایشان ازتفسیر قرآن معناى اصطلاحى نیست. وقتى مىفرماید: تاکنون براى قرآن تفسیرنوشته نشده است مراد تفسیر باطن قرآن و مقصود واقعى آن است; ولى تفسیر بهمعناى توضیح الفاظ و مفردات و آیات قرآن کریم بسیار است و فراوان نوشته شدهاست.
به هر حال از روایات فراوانى استفاده مىشود که تاویل قرآن غیر از تفسیر آناست و نسبت منطقى آنها تباین است; نه عموم مطلق. مثل: «یا حکم ان لهذا تاویلاوتفسیرا; اى حکم این تاویل و تفسیرى دارد»[13] ، و «... علمنى تاویلها و تفسیرها;تاویل و تفسیر آن را به من بیاموز»[14] ، «ظهره تنزیله و بطنه تاویله; ظاهرش تنزیل آنو باطنش تاویل آن است»[15] ، البته گاهى تاویل و تفسیر به جاى یکدیگر بکارمىروند; مثلا از ابن عباس نقل شده است که: «تفسیر بر چهار قسم است: 1 - آنچه راکه هر کس باید بداند. 2 - ظرافتهاى کلام که عرب آن را مىفهمد. 3 - آنچه را که فقطعالمان مىفهمند. 4 - آنچه را که جز خداوند کسى نمىداند»[16] . قسم سوم و چهارتفسیر در این کلام ابنعباس همان تاویل است که به خداى متعال و راسخان در علماختصاص دارد.
سید حیدر آملى تفسیر را در مقابل تاویل دانسته و مىفرماید: «تفسیر یعنى بحثاز کیفیت، اسباب و شان نزول آیات و امثال آن و این جایز نیست، مگر آنکه روایتدرستى در مورد آن آمده باشد ولى تاویل به معناى صرف نمودن آیات به معناىمناسب آن است و این بر عالمان ممنوع نیستبه شرط آنکه با قرآن و سنت موافقباشد»[17] .
عبد الرزاق کاشانى نیز در ابتداى تاویلات خود تفسیر را در مقابل تاویل قرار دادهاست.[18]از آنچه گذشت روشن گردید که:
1 - تفسیر به عبارت و الفاظ و توضیح واژهها ارتباط دارد، و تاویل به واقعیتمربوط است و در بیان مصداقهاى خارجى و حقیقت عینى آیات است.
2 - تفسیر به مشکلات و الفاظ غریب قرآن و غوامض آیات اختصاص دارد; ولىتاویل تمام قرآن فرا مىگیرد و هر آیهاى یک صورت ظاهرى و یک باطن دارد کهصورت باطن همان تاویل و حقیقتخارجى آیه است3 - احتمال دارد که تفسیر به احکام قرآن اختصاص داشته باشد[19] ، ولى تاویلهمه آیات را اعم از احکام و غیر آنها در بر بگیرد[20] .
4 - دانش تفسیر براى هر کسى که با علوم ادبى و حدیث و علوم قرآن آشنا باشدممکن است; ولى دانستن تاویل قرآن تنها براى راسخان در علم میسر است.
5 - تفسیر بر دو قسم است: صحیح و باطل. تفسیر باطل همان تفسیر به راى استکه محظور و ممنوع است. تاویل نیز بر دو قسم است: به حق و به باطل. تاویل به حقآن است که به هدایت و ارشاد مربوط بوده و گوینده آن راسخان در علم باشد. و تاویلبه باطل تاویل اهل زیغ و اهواء است که به منظور فتنه و خراب کردن دین و اعتقاداتمردم آیات متشابه را به دلخواه خود تاویل مىکنند.
از آنچه گذشت روشن شد که استفادههاى عرفانى بزرگانى چون محى الدین،قونوى، سید حیدر آملى و امامخمینى از آیات شریفه قرآن هرگز تفسیر قرآن نیستتا کسى توهم کند که جزء تفسیر به راى باشد.
امام خمینى پس از آنکه غور در صورت ظاهرى قرآن را ماندگارى در زمین و ازوسوسههاى شیطانى دانسته مىفرماید: «یکى دیگر از حجب که مانع از استفاده از اینصحیفه نورانیه است اعتقاد به آن است که جز آنکه مفسرین نوشته یا فهمیدهاند کسىرا حق استفاده از قرآن شریف نیست، و تفکر و تدبر در آیات شریفه را به تفسیر بهراى که ممنوع است اشتباه نمودهاند و بواسطه این راى فاسد و عقیده باطل قرآنشریف را از جمیع فنون استفاده عارى نموده و آن را به کلى مهجور نمودهاند، درصورتى که استفادات اخلاقى و ایمانى و عرفانى به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیستتا تفسیر به راى باشد... مثلا اگر کسى از قول خداى تعالى «الحمد لله رب العالمین» کهحصر جمیع محامد و اختصاص تمامى آن استبه حق تعالى استفاده توحید افعالىکند و بگوید از آیه شریفه استفاده شود که هر کمال و جمال و هر عزت و جلالى که درعالم است و چشم احول و قلب محجوب به موجودات نسبت مىدهد از حق تعالىاست، و هیچ موجودى را از خود چیزى نیست و لذا محمدت و ثنا خاص به حق استو کسى را در آن شرکت نیست. این چه مربوط به تفسیر است؟! تا اسمش تفسیر بهراى باشد یا نباشد الى غیر ذلک از امورى که از لوازم کلام استفاده شود که مربوط بهتفسیر به هیچ وجه نیست[21]».
اکنون که جدایى تاویل از تفسیر به راى روشن شد روش حضرت امام را درتاویل قرآن کریم بیان مىکنیم. تاویل قرآن آنچنان گریزناپذیر است که به نظر امامخمینى آنانکه از تاویل پرهیز مىکنند خود به تاویلى دیگر گرفتار شدهاند. ایشان دربحث از تسبیح موجودات مىفرماید: «محجوبین از اهل فلسفه عامیه و اهل ظاهر کهمنطق موجودات را نیافتهاند به تاویل و توجیه پرداختهاند، و عجب آن است که اهلظاهر که به اهل فلسفه طعن زنند که تاویل کتاب خدا کنند، به حسب عقل خود در اینموارد، خود تاویل این همه آیات صریحه و احادیث صحیحه کنند، به مجرد آنکه نطقموجودات را نیافتهاند; با آنکه برهانى در دست ندارند پس تاویل قرآن را بى برهان وبه مجرد استبعاد کنند[22] ».
در طول تاریخ نیز افرادى بودهاند که از تاویل قرآن سوء استفاده کرده و تاویلاتغلط و نادرستى را به قرآن کریم نسبت دادهاند،[23] و حضرت امام در این عبارت بهمنشا اشتباه آنان اشاره کرده که هر کس به عمق فلسفه پى نبرده باشد یا تنها اهل ظاهر وحس باشد و یا در تاویلات خود از برهان و استدلال دورى کند گرفتار تاویلات غلطو گمراهانه و هوا پرستانه مىگردد بنابراین تاویل کننده قرآن باید اهل «فلسفه عالیه» ونه «فلسفه عامیه» بوده و با برهان و دل و معرفت و مشاهده به تاویل قرآن برسد.
روش حضرت امام در تاویل قرآن بر یک اصل استوار قرار دارد و آن تطابق بینکتاب تدوین و کتاب تکوین و کتاب انفس است. اگر جان انسان را کتابى از کتابهاىالهى و جهان خارج را نیز کتاب تکوینى و قرآن کریم را کتاب تدوینى الهى بدانیم، همانگونه که از آیات شریفه قرآن و روایات و ادب فارسى به خوبى بدست مىآید،در این صورت تاویل قرآن به معناى بیان تطابق کتاب تدوین با کتاب تکوین است.همانگونه که سید حیدر آملى نیز به آن تصریح کرده است.[24] تمام تاویلات امامخمینى نیز بر این اساس بوده و همیشه قرآن را با کتاب تکوین مطابقت مىدهد، که بهنمونههایى از آن اشاره مىکنیم:
الف: شاید سر خطیئه آدم علیه السلام توجه به کثرت اسمائى است که روح شجرهمنهیه است.[25]ب: در تفسیر و بلکه تاویل آیه شریفه «قل هو الله احد» مىفرماید: «ممکن است که«هو» اشاره باشد به مقام فیض اقدس که ذات اسماء ذاتیه است و «الله» اشاره به مقاماحدیت جمع اسمائى که حضرت اسم اعظم است و «احد» اشاره به مقام احدیتباشدو بنابراین آیه شریفه در صدد اثبات آن است که این مقامات ثلاثه در عین حال که درمقام تکثیر اسمائى کثرت دارند، به حسب حقیقت در غایت وحدت هستند و تجلىبه فیض اقدس به حسب مقام ظهور «الله» است و به حسب مقام بطون «احد» است وشاید «هو» اشاره به مقام ذات باشد و چون «هو» اشاره غیبیه است در حقیقت اشاره بهمجهول است و «الله» و «احد» اشاره به مقام واحدیت و احدیتباشد; پس ذات را کهمجهول مطلق است معرفى فرماید به اسماء ذاتیه و اسماء واحدیت صفاتیه، و درحقیقت اشاره به آن است که ذات غیب است و دست آمال از آن کوتاه است و صرفعمر در تفکر در ذات موجب ضلالت است و آنچه مورد معرفت اهل الله و علمعالمین بالله است واحدیت و احدیت است. و واحدیتبراى عامه اهل الله و احدیتبراى خلص از اهل الله است»[26] .
ج: در تاویل ضمیر غایب در «انا انزلناه فى لیلة القدر» مىفرماید: «قرآن قبل از تنزلبه این نشاه در مقام و کینونت علمى در حضرت غیبیه به تکلم ذاتى بوده به احدیتجمع و ضمیر غایب اشاره به آن مقام است».[27]د: در تاویل سوره مبارکه حمد نیز فرموده: «سوره حمد جمیع سلسله وجود استعینا و عملا و تحققا و سلوکا»[28] و آنگاه توضیح داده است که چگونه کلمات سورهحمد به همه عالم تکوین از ابتداء تا انتهاء و همه عوالم مجردات و مادیات اشارهدارد، و این هم به طریق اجمال است و هم تفصیل.
به هر حال تاویل قرآن اگر صحیح و همراه با برهان بوده و با معارف قرآنىهماهنگ باشد مىتواند به آن هدف اصلى که هدایت است منتهى شود و ارتباط بینآیات شریفه را برقرار کند; به عنوان مثال وقتى مىفرماید: «و من اعرض عن ذکرى فانله معیشة ضنکا و نحشره یوم القیامة اعمى; و هر که از یاد من رو بگرداند، زندگانى تنگىدارد و روز رستاخیز او را کور محشور مىکنیم»[طه، آیه 124] و یا «و من کان فى هذهاعمى فهو فى الاخرة اعمى; و هر که در اینجا کور باشد، در آخرت هم کوراست»[اسراء، آیه72].
روشن است که بین ذکر خدا و چشم سر مناسبتى نیست; پس باید مراد از چشم دراینجا چشم دل باشد، و مراد از کورى حجابهاى دل باشد که مانع از رؤیت و مشاهدهاست، و مراد از ذکر معرفتى باشد که از راه کشف و شهود بدست مىآید; بر این اساساعراض از ذکر با کورى دل مناسبت کامل دارد.
نیز آیه شریفه «یا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله;[زمر، 56] افسوس بر من که دراطاعتخدا کوتاهى کردم». در هنگام تفسیر باید اینگونه معنا شود که این اظهارتاسف و حسرت از کوتاهى در اطاعتخدا و تحصیل رضایت اوست; ولى تاویل آنامام معصوم است و مقصود اظهار تاسف و حسرت از کوتاهى در معرفت امام واطاعت از امام مىباشد.
در پایان ذکر این نکته نیز لازم است که چون طبق دلیل عقلى و نقلى و نیز کشف وشهود تاویل قرآن مخصوص معصومین علیهمالسلام است که راسخان در علمهستند، هر کس غیر از آنان بخواهد قرآن را تاویل کند، باید احتیاط را از دست نداده وتمام آنچه را ذکر مىکند، تنها به عنوان احتمالى در معنى و حقیقت آیات ذکر کند وچیزى را به صورت قطعى به کتاب خداوند نسبت ندهد; آنگونه که روش حضرتامام خمینى نیز بوده است.
منابع در مطلب بعدی
کلیدواژه ها:
[ چهارشنبه 91/3/10 ] [ 11:11 عصر ] [ سید رسول سید حسینی (81) ]
|
||