سلام به برادر بزرگوارم اقاي حسيني... اون کاريکارتورا کار من نبود ... اما منم تو اجراي ايده اش دست داشتم. کار خانم نجفي بود!!!!اما اوني که تو برد بسيج انداختن بازم کار من نبود ما تو برد اموزش انداختيم.....خوشحالم که خاطرات ياداوري شده ... ولي من از دعوا کردنتون چيزي بخاطر ندارم ... شايد بجاي من برادرمو دعوا کردين؟؟؟

سلام ... خواهش مي کنم... وظيفه بود

سلام... دقيقا ...من اينو زماني فهميدم که دانشکده علوم قراني شيراز رو ديدم

نه زياد بد نبود.... خاطره انگيز بود ... اما خب ...دانشکده به اون کوچيکي در زمان ما از لحاظ علمي و فرهنگي بهترين دانشجويان رو داشت

سلام برادر ارجمند... دقيقا همين طوري که مي فرماييد البته از کوله بار گذشته به چمدان رسيده

اي بابا همه امکاناتو بر شما اوردن نا شکري مي کنين .. اين ارو مي خوام يگم که قدر عافيت بدونين .... در ضمن دوربيناي ما از زنده بودن مال شما که مصنوعين....

سلام خواهر خوبم مرضيه جان ... خواهش ميکنم وظيفه اس .... خدا رو شکر ذهنم هنوز کار مي کنه .... اما وجدانا يادش بخير

بماند ... تازه يکي از قراء يزرگ هم قرآن ابتداي برنامه رو خوندن

بله...!!!!