• وبلاگ : رضويّون
  • يادداشت : سومين مجمع فارغ التحصيلان دانشکده
  • نظرات : 3 خصوصي ، 51 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + خاطره من 

    ناگهان متوجه استاد حسيني شديم که در حال اومدن به سمت ما بودن و با تعجب پرسيدن کجا؟ ما هم به روي خودمون نياورديم و گفتيم: چون شما نيومديد اومديم توي حياط يه هوايي بخوريم اما فکر کنم استاد متوجه دروغ ما با کيف هاي به روي دوش ما شدن.... و خلاصه اين‌که اين عمليات ناموفق ماند و ما به کلاس برگشتيم و فکر کنيد که با چه حالي به درس گوش داديم....

    .

    .

    ولي خب فکر بد درباره ما نکنيد چون ما اقدامات خوب هم داشتيم اما فعلا همين اندازه کافيه.........

    با احترام.... خواهر کوچک شما- ورودي 89

    به اميد ديدار هم مکتبي‌هاي گرامي.

    يا علي.