• وبلاگ : رضويّون
  • يادداشت : ياد استاد
  • نظرات : 1 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + عليرضا ربيعه 
    با عرض سلام خدمت دانشجويان محترم. از ابراز احساسات صميمانه شما عزيزان بسيار سپاسگزارم. بايد به اطلاع برسانم که پدرم استاد منصور ربيعه بعد از تحمل 2 سال درد و رنج ناشي از بيماري سرطان در بامداد 28 مهرماه در سن 59 سالگي دار فاني رو وداع گفتند و پيکر پاک ايشان در روز دوشنبه 29 مهرماه در قطعه 61 رديف 24 بهشت رضا (ع) به خاک سپرده شد. از خصوصيات اخلاقي ايشان اهميت دادن بسيار زياد به نماز اول وقت بود و اينکه تمام عمر خودشون رو خالصانه در راه مطالعه تحقيق و ترويج علوم قرآن و معارف اسلامي سپري کردند. حتي در واپسين روزهاي عمر خودشون با وجود کسالت دست از تدريس برنداشتند. از همه عزيزان التماس دعا دارم. ضمنا اگر عزيزان مطلب يا صحبت خاصي داشتن ميتونن به شماره تماس اينجانب پيامک بزنن
    87 91 308 0915 و يا با آدرس ايميل alireza_rabieh@yahoo.com در ارتباط باشن.
    رحم الله من يقرا الفاتحه مع الصلوات.
    پاسخ

    خداوند اين استاد فرزانه را غريق رحمت فرمايند.
    با سلام
    عرض تشکر ما را پذيرا باشيد
    فقط قبلش يه تک زنگ مي زديد بد نبود
    پاسخ

    ما هميشه خدمت شما ارادت داريم
    + محمديان 
    سلام قسمت آخرش جالبتر بود
    سيد رسول يلعب في البسيج
    پاسخ

    آره ديگه شاه بيتش همينه ديگه!!!!
    + آشناي بي همتا 

    سلوم . خيلي با حال بود

    من نميدونم شما درس ميخوندين يا دلي لي ميکردين .

    ايشالا هميشه بخندي و مطلباي خشنگ خشنگ بزاري که منم بخندم .

    پاسخ

    سلام شما ها بخندين ما هم خوشحاليم ولي براي استادمون يه حمد و فاتحه هم بخونين.التماس دعا
    سلام سيد
    عجب خاطره اي بود جداً!
    پاسخ

    هنوزم وقتي ياد اين خاطره ميفتم خنده ام ميگيره ولي همين که در يادم هست استاد مرحوم شده غمگين ميشم.خداوند انشاا.. رحمتش کنه
    اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات؛ خدايا تمام کسانيکه حقي به گردن ما دارن بالاخص مرحوم استاد بزگوارم حاج منصور ربيعه رو به حرمت اين ماه با صاحب اين ايام محشور و از شفاعت حضرتش بي نصيبت نفرما
    پاسخ

    همه بلند بگين الهي آمين


    سلام عليکم

    راستش اون موقع ها واسه ما که دفتر بسيج شده بود مهد شادي، کارهاي بسيج هم يه جور سرگرمي...شما رو نمي دونم!!!

    پاسخ

    عليک سلام ما خوب کارمون بيشتر از شما بود ولي همينکه بچه ها تو دفتر بسيج جمع ميشدن يه شور و شعف خاصي بين بچه ها ايجاد ميشد با هم ميگفتيم و ميخنديديم؛ روضه ميخونديم گريه ميکرديم (البته ريا نشه) واقعا همه چيزمون شده بود بسيج و بسيج و ..............
    احتمالا يه چيز ديگم گفته: حذفي سيد رسول حذف
    پاسخ

    آره بعضي موقع ها خيلي سر به سر بچه ها ميذاشت يادمه يه ترم رفته بود کليد قفل کلاس رو از آموزش گرفته بود بعد که ميومد درب کلاس رو قفل ميکرد که کسي نره بيرون. آخه اون موقع ها بعضي از بچه ها از من کليد دفتر بسيج رو ميگرفتن ميرفتن اونجا ميخوابيدن حالا نميگم که منظورم منصور آرم هست!!!!!!
    + آريا 
    سلام عجب استاد شاعري داشتين خدا رحمتش کنه
    پاسخ

    حيف که قدرش رو ندونستيم